گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اسیر شهرستانی

کو گریه ای که بی خبر از جا برد مرا

غافل به باغبانی صحرا برد مرا

آن خار بی برم که چمن سایه من است

خس نیستم که قطره ای از جا برد مرا

شرمنده ام ز خضر که چون کعبه نجات

تخت روان آبله پا برد مرا

هرگز ندیده است کسی وصل در فراق

دل پیش اوست گریه به هر جا برد مرا

کردم خیال یار و شدم محو خود اسیر

آیینه ای مگر به تماشا برد مرا

 
sunny dark_mode