دارم دلی که آینه پیرای بیخودی است
آهم گواه محضر دعوای بیخودی است
عالم به دور چشم تو میخانه گشته است
چندانکه چشم کار کند جای بیخودی است
چون معنی کرشمه به لفظ آشنا مباد
آگاهیی که حاصل سودای بیخودی است
قدر دلم بدان که چمنزاد وحشت است
این قطره بازمانده مینای بیخودی است
دارد چمن ز سایه هر برگ جام اسیر
صبح است و جوش خنده گل جای بیخودی است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.