نه همین از دوری احباب داغم کرده است
آسمان زهر هلاهل در ایاغم کرده است
مرده شمع مجلس افروزی که از هجران او
جای روغن خون دل غم در چراغم کرده است
بسکه الفت داشت با من حسرت دیدار او
در دل خود هر نفس گرد سراغم کرده است
نو بهاری رفته است از گلشن عالم برون
گریه یاران در و دیوار باغم کرده است
غنچه باغ فراقش هر دم از شوخی اسیر
جای بو بیهوشدارو در دماغم کرده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از دوری عزیزان و غم ناشی از آن صحبت میکند. او احساس میکند که آسمان هم بر او سنگینی میکند و حضورش در جمع، یادآور عشق از دسترفته است. دلش به شدت برای دیدار آن محبوب تنگ شده و هر لحظه در پی اوست. همچنین، بهار و زیباییها از عالم رفته و دوستانش غمگین هستند. غنچههای باغ نیز از دوری معشوق شادابی خود را از دست داده و شاعر را به درد و اندوه دچار کردهاند.
هوش مصنوعی: دوری دوستانم باعث شده که دلم آتش بگیرد و آسمان هم بر من درد و غم ببارد.
هوش مصنوعی: شمعی که در مجلس روشنکردن نور وجود دارد، حالا مرده است و جای روغن برای روشناییاش، تبدیل به خون دل و غم من شده است.
هوش مصنوعی: به خاطر نزدیکی و محبت زیادی که بین ما بود، در دل من هر لحظه آرزوی دیدن او میچرخد.
هوش مصنوعی: بهار تازهای از باغ دنیا رفته و این امر باعث شده که دوستانم به شدت ناراحت و غمگین شوند و صدای گریه آنها به گوش میرسد و بر دیوارهای باغ echo میکند.
هوش مصنوعی: غنچهای که در باغ فراق او رشد کرده، هر لحظه از لطافت و زیباییاش دل مرا به درد میآورد. این احساسات قوی به قدری عمیقاند که مانند دارویی در بینیام تاثیر گذاشته و مرا بیهوش کردهاند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شوق دام زلف او دلگیر باغم کرده است
بی رخ او، صحبت گل بی دماغم کرده است
بلبل و پروانه می جوشد به هم در محفلم
عشق گویی روغن گل در چراغم کرده است
داغ دل از مستی ام افزود، گویی روزگار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.