گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

چشم اهل مراقبت باید

که نظر را به غیر نگشاید

آینه صدهزار اگر شمرد

در همه آینه یکی نگرد

خواه تنها و خواه با تنها

چون بود با خدا بود همه جا

گوشهٔ چشم سوی او دارد

نقش او در خیال بنگارد

در گلستان اگر گلی چیند

شیشهٔ پر گلاب را بیند

گر خرد را فروشد آن عاقل

نشود از خدای خود غافل

سایه و آفتاب بر من و تو

خط موهوم می نماید دو

خط موهوم اگر براندازی

خانه از غیر او به پردازی

همه جا آفتاب تابان است

نظری کن ببین که این آن است

 
 
 
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]