گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

هیچمان از کسی دریغی نیست

آنچه داریم در ضرردان است

باز بنیاد عشق نو کردیم

با حریفی که جان جانان است

باز زُنار عشق بر بستیم

قصهٔ ما چو شیخ صنعان است

باز یوسف به مصر دل بنشست

فارغ از جاه و بند و زندان است

باز آن شاخ گل به رقص آمد

صوفیان موسم گل‌افشان است

از برای نثار پای گل است

نقد غنچه که در حرمدان است

ساقی بزم نعمت‌اللّه است

سید ما که میر مستان است

 
 
 
خاقانی

تا به غربت فتاد خاقانی

یکدری خانه‌ایش زندان است

نه درون ساختنش توفیق است

نه برون تاختنش امکان است

روی چون عنکبوت در دیوار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خاقانی
عراقی

زان صراحی، که جام رضوان است

باده‌ای ده، که جرعه‌اش جان است

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
مولانا

دعوی عشق کردن آسان است

لیک آن را دلیل و برهان است

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه