گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

جام عین شراب دریابش

همچو آب و حباب دریابش

همه عالم تن است و او جانست

خوش حبابی پر آب دریابش

آفتابی ز ماه بسته نقاب

ماه بین آفتاب دریابش

دامن بندگی ساقی گیر

شاه عالی جناب دریابش

غیر او گر خیال می بندی

می نماید به خواب دریابش

گر به میخانه فرصتی یابی

نوش می بی حساب پایانش

نعمت الله را اگر یابی

رند و مست و خراب دریایش

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode