عشق سرمست است و دارد دور باش
عقل را گوید از این در دور باش
تندرست است آنکه دارد درد عشق
ور بود بی درد گو رنجور باش
عشق او داری ز عالم غم مخور
چون غم او می خوری مسرور باش
رند مستی گر بیابی مست شو
ور به مخموری رسی مخمور باش
ناظر او باش چون اهل نظر
ور نداری این نظر منظور باش
عشق سرداری اگر داری بیا
بر سر دار فنا منصور باش
نعمت الله نور چشم مردم است
چشم داری طالب این نور باش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و تاثیرات آن بر زندگی انسانهاست. شاعر بیان میکند که عشق حالتی سرمست و شگفتانگیز به زندگی میبخشد و عقل را وادار به فاصله گرفتن از دنیای مادی میکند. او میگوید که تنها کسانی که عشق را تجربه میکنند، واقعاً زنده و تندرست هستند و کسانی که بیعشق هستند، حالتی رنجور دارند. عشق را باید پذیرفت و از آن لذت برد، حتی اگر دردهایی به همراه داشته باشد. شاعر همچنین به اهمیت عشق و نور آن در زندگی اشاره میکند و تأکید میکند که باید به دنبال این نور بود. در نهایت، او به مخاطبش میگوید که اگر عشق را احساس میکند، باید در این مسیر قدم بردارد و به آن افتخار کند.
هوش مصنوعی: عشق چنان شعف و شوری دارد که عقل را از خود دور میکند و به او میگوید که از این ماجرا فاصله بگیرد.
هوش مصنوعی: کسی که در عشق دچار درد و رنج است، در واقع سالمتر از کسی است که هیچ احساسی ندارد؛ پس اگر بیدرد هستی، بهتر است حالتی بیمارگونه داشته باشی.
هوش مصنوعی: اگر عشق او را داری، نگران درد و رنجهای دنیا نباش، چون وقتی به درد او فکر میکنی، باید خوشحال و شاد باشی.
هوش مصنوعی: اگر فردی با روحیه و شادی بیپروا به تو برخورد کرد، خود را به آن حال بسپار و مسرور شو. اما اگر به حال مستی و نشئگی رسیدی، در همان حال به زندگی ادامه بده.
هوش مصنوعی: به او نگاه کن و مانند افراد با دانش و تجربه باش؛ و اگر چنین نگاهی نداری، حداقل سعی کن که هدف و منظور او را درک کنی.
هوش مصنوعی: اگر عاشق هستی و در دل تو عشق سلطنت میکند، پس با شجاعت به میدان فانی زندگی بیا و مانند منصور به راه حق و حقیقت قدم بردار.
هوش مصنوعی: نعمت الهی مانند روشنایی چشمان مردم است. کسی که چشم دارد باید خواهان این روشنایی باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تو گدائی دور باش از پادشاه
ورنه بر جان تو آید دور باش
گر وصال شاه میداری طمع
از وصال خویشتن مهجور باش
غیرت آمد بر دلم زد دور باش
یعنی ای نااهل ازین در دور باش
تو گدایی دور شو از پادشاه
ورنه بر جان تو آید دور باش
گر وصال شاه میداری طمع
[...]
که هلا پیش سلیمان مور باش
تا بنشکافد ترا این دورباش
هان و هان زین قوم مردم دور باش
چون خضر از دیدها مستور باش
از منافق ای اخی مستور باش
شهرها از صحبت او دور باش
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.