گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

رنج غربت تو از غریبان پرس

دردمندی ز دردمندان پرس

ذوق سرمستئی که ما داریم

گر ندانی بیا ز رندان پرس

کفر زلفش که می برد ایمان

مو به مو از من پریشان پرس

رند مست خوشی اگر یابی

به دمی از منش فراوان پرس

عاشقان حال عاشقان دانند

حالت عاشقی از ایشان پرس

دامن دل بگیر و دلبر جوی

جان فدا کن خبر ز جانان پرس

جام وحدت بنوش رندانه

ذوق این می ز باده نوشان پرس

در دل ما در آ و خوش بنشین

گنج جوئی ز کنج ویران پرس

نور خورشید را به ما بخشید

حسن ماهان ز ماه رویان پرس

عشق لیلی ز جان مجنون جو

ذوق بلقیس از سلیمان پرس

نعمت الله یار یاران است

حال این یار ما ز یاران پرس

 
 
 
شاه نعمت‌الله ولی

لذت جان ما ز مستان پرس

ذوق رندان ز می پرستان پرس

خبر از حال ما اگر پرسی

در خرابات رو ز رندان پرس

نوش کن جام می که نوشت باد

[...]

ابن حسام خوسفی

خبری جان دل ز جانان پرس

درد بسیار شد ز درمان پرس

ما کجا و وصال یار کجا

هر چه پرسی ز ما ز هجران پرس

پیش آدم حدیث رضوان گوی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه