جام جهان نماست که داریم در نظر
در وی نگاه کن که بیابی ز ما خبر
تمثال حسن اوست در این آینه عیان
یا نور آفتاب که پیداست در قمر
گر چشم روشن تو از آن نور دیده است
در هر چه بنگری به همان نور می نگر
نقش خیال غیر چه بندی که هیچ نیست
بگذر ز غیر او و هم از خویش درگذر
مائیم کنج خلوت و رندان باده نوش
دائم نشسته ایم و نگردیم در به در
ساقی مدام ساغر می می دهد به ما
نوشیم عاشقانه و جوئیم ازو دگر
در چشم مست سید ما هر که دید گفت
نور محمدی است که پیداست در بصر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف جام جهان نما و معنای عمیق آن میپردازد. شاعر با اشاره به انعکاس زیبایی و حقیقت در آینه، میگوید که اگر با چشم روشن به آن بنگریم، میتوانیم از آن نور الهام بگیریم. او توصیه میکند که از غیر خدا بگذریم و تنها به او توجه کنیم. در اینجا، جمعی از رندان در حال نوشیدن باده هستند و به دنبال شناخت بیشتر از حقیقت وجودیاند. در نهایت، اشارهای به نور محمدی و درخشش آن در وجود انسانها دارد.
هوش مصنوعی: جامی وجود دارد که در آن میتوانیم به روشنایی و آگاهی دست یابیم. اگر به آن نگاه کنی، میتوانی از حال و روز ما مطلع شوی.
هوش مصنوعی: در این آینه چهره زیبایی او به وضوح دیده میشود، یا مانند نوری که از خورشید میتابد و در ماه نمایان است.
هوش مصنوعی: اگر چشمان روشنت به آن روشنی نگاه کردهاند، در هر چیزی که بنگری، با همان نور میبینی.
هوش مصنوعی: تصور و خیال چیزهای دیگر را رها کن، زیرا آنها هیچ ارزش و واقعیتی ندارند. از غیر او بگذر و حتی از خودت نیز عبور کن.
هوش مصنوعی: ما در گوشهای از خلوت مشغول به زندگی هستیم و هرگز دور از هم نیستیم، در حالی که دیگران به نوشیدن باده مشغولند و ما را نمیگردند.
هوش مصنوعی: ساقی پیوسته پیمانهای پر از شراب به ما میدهد تا عاشقانه بنوشیم و از او چیزهای دیگری نیز بخواهیم.
هوش مصنوعی: در چشم زیبای سید ما، هر کسی که او را دید، گفت که نوری از وجود محمد (ص) در آنجا نمایان است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سروست و بت نگار من آن ماه جانور
ار سرو سنگ دل بود و بت حریر بر
باری ندانمت که چه خو داری ای پسر
تا نیستی مرا و ترا هیچ درد سر
همچون مه دو هفته برون آیی از وثاق
همچون مه گرفته درون آییم ز در
رغم مرا چو سرکه مکن چون بمن رسی
[...]
اخگر هم آتشست ولیکن نه چون چراغ
سوزن هم آهنست ولیکن نه چون تبر
کلکش چو مرغکیست دو دیده پر آب مشک
وز بهر خیر و شر زبانش دو شاخ وتر
آن سوسن سپید شکفته به باغ در
یک شاخ او ز سیم و دگر شاخ او ز زر
پیراهنیست گویی دیبا ز شوشتر
کز نیل ابره استش و از عاج آستر
تا بیشتر زند بدلم عشق نیشتر
باشد مرا بمهر بتان میل بیشتر
اندیشه یکی پسر اندر دلم فتاد
هرگز نیامده ببر من چنو پسر
تا عشق آن پسر بسرم بر نهاد رخ
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.