گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

نور روی اوست ما را در نظر

آینه بردار و رویش می نگر

یک وجود و صد هزاران آینه

آن یکی در هر یکی خوش می شمر

ذوق اگر داری درین دریا نشین

تا دمی از حال ما یابی خبر

گنج اگر جوئی بجو در کنج دل

چند گردی در پی زر در به در

آینه گر صد نماید گر هزار

می نماید آفتابی در نظر

سایه بان حضرت او عالم است

نور او می بین و در عالم نگر

دم به دم ساقی گرت جامی دهد

عاشقانه نوش کن می جو دگر

در خرابات مغان در نه قدم

عمر خود در پای خم می بر بسر

عشقبازی معتبر کاری بود

کار سید خود نباشد مختصر

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

هیچ شادی نیست اندر این جهان

برتر از دیدار روی دوستان

هیچ تلخی نیست بر دل تلخ تر

از فراق دوستان پر هنر

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از رودکی
فرخی سیستانی

آشکوخد بر زمین هموار بر

همچنان چون بر زمین دشوارتر

وطواط

ای شده با عزم تو مقرون ظفر

همت تو کرده از گردون گذر

نامه و نام ترا عالی محل

رایت و رأی ترا میمون اثر

با جلال تو بود گردون زمین

[...]

سوزنی سمرقندی

سیمبر یارم شد از من سیم بر

سیم یارم نی و یارم سیمبر

عاشق سیم ار بخواند وی مرا

من ورا معشوق دانم سیم بر

زان نگار سیمبر با من نماند

[...]

ادیب صابر

بت سرو قدی و سرو سمن بر

نگار سخن گوی و ماه سخن ور

قد و عارض توست شمشاد و لاله

لب و بوسه توست یاقوت و شکر

سرین تو و عشق من هست فربه

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه