گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

نعمت الله است عالم سر به سر

نعمت الله در همه عالم نگر

آفتابی رو نموده مه لقا

گشته پیدا فتنهٔ دور قمر

چون یکی اندر یکی باشد یکی

آن یکی در هر یکی خوش می شمر

ذوق سرمستان اگر داری بیا

از سر دنیی و عقبی در گذر

جان کدام است تا بیان جان کنم

سر چه باشد در سخن گویم ز سر

هرچه او از جود او دارد وجود

معتبر باشد نباشد مختصر

گر خبر پرسی ز سرمستان ما

نعمت الله جو که او دارد خبر

 
 
 
رودکی

هیچ شادی نیست اندر این جهان

برتر از دیدار روی دوستان

هیچ تلخی نیست بر دل تلخ تر

از فراق دوستان پر هنر

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از رودکی
فرخی سیستانی

آشکوخد بر زمین هموار بر

همچنان چون بر زمین دشوارتر

وطواط

ای شده با عزم تو مقرون ظفر

همت تو کرده از گردون گذر

نامه و نام ترا عالی محل

رایت و رأی ترا میمون اثر

با جلال تو بود گردون زمین

[...]

سوزنی سمرقندی

سیمبر یارم شد از من سیم بر

سیم یارم نی و یارم سیمبر

عاشق سیم ار بخواند وی مرا

من ورا معشوق دانم سیم بر

زان نگار سیمبر با من نماند

[...]

ادیب صابر

بت سرو قدی و سرو سمن بر

نگار سخن گوی و ماه سخن ور

قد و عارض توست شمشاد و لاله

لب و بوسه توست یاقوت و شکر

سرین تو و عشق من هست فربه

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه