گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

موج است و حباب و آب و دریا

هر چار یکی بود بر ما

هم آب و حباب و آب دریا

دریا داند حقیقت ما

بنگر به یقین که جز یکی نیست

هم قطره و جود سیل و دریا

می دانکه حجاب ما هم از ماست

ما را نبُود حجاب جز ما

بیگانه شوی ز هر دو عالم

گر زانکه تو را بود سر ما

تا رسته نگردی از من و ما

سید نشوی تو واصل ما

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
غزل شمارهٔ ۷۷ به خوانش سید جابر موسوی صالحی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
خواجه عبدالله انصاری

کن اذا احببت عبدا

للذی تهوی مطیعاً

لن تنال الوصل حتی

تلزم النفس الخضوعا

ولو قلت مت مت سمعاً و طاعة

[...]

ابوعلی عثمانی

فَافْتَرَقْنا حَوْلاً فَلَمّا الْتَقَینا

کانَ تَسْلیمُهُ عَلیَّ وَداعاً

سنایی

احسنت و زه ای نگار زیبا

آراسته آمدی بر ما

امروز به جای تو کسم نیست

کز تو به خودم نماند پروا

بگشای کمر پیاله بستان

[...]

انوری

ای خصم تو پست و قدر والا

وی عقل تو پیر و بخت برنا

ای کرده به خدمت همایونت

هفت اختر و نه فلک تولا

ای پار گشاده بند امسال

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

که خواستم از تو زابلهی من

گفتی که رهیم نیست اینجا

ته تو نه رهی تو نه کاهت

ای عشوه فروش باده پیما

انبار و رهی چه حاجت ای خر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه