گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

خوش ماه تمامی است که از غیب برآمد

خورشید نهان گشته به شکل دگر آمد

او عمر عزیزی است که آمد به سر ما

خوش عمر عزیزیست که ما را به سر آمد

ما بر در هر خانه که رفتیم گشودند

محبوبی از آن خانه خرامان به در آمد

مستیم و نداریم خبر از همه عالم

یاری که از او یافت خبر بی خبر آمد

بالله که ندیدیم به جز نور جمالش

هر نقش خیالی که مرا در نظر آمد

با عقل همی بودم و خوش بود دو روزی

عشق آمد و از صحبت او خوبتر آمد

هر بنده که آمد به سراپردهٔ سید

شد شاه جهان و همه جا معتبر آمد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
قطران تبریزی

تا ز آمدن دوست بر من خبر آمد

گوئی سرم از ناز بخورشید برآمد

چون شاخ گلی بودم پیوسته بی بار

بر من ز گل شادی پیوسته برآمد

روزی همه درد و غم مردم بسر آید

[...]

عنصرالمعالی

سلطان جهان در کف پیری شده عاجز

تدبیر شدن کن تو که چون شست درآمد

روزت بنماز دگر آمد بهمه حال

شب زود درآید که نماز دگر آمد

مسعود سعد سلمان

بیچاره تن من که ز غم جانش برآمد

از دست بشد کارش و از پای درآمد

هرگز به جهان دید کسی غم چو غم من

کز سر شودم تازه چو گویم به سر آمد

آن داد مرا گردش گردون که ز سختی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سوزنی سمرقندی

در راه مرادی صنمی در گذر آمد

رفتار چنان ماه مرا در نظر آمد

شوخی شکری سروقدی قحبککی چست

کز حسن ز خورشید بسی خوبتر آمد

در پیش وی استادم و راهش بگرفتم

[...]

انوری

بدرود شب دوش که چون ماه برآمد

ناخوانده نگارم ز در حجره درآمد

زیر و زبر از غایت مستی و چو بنشست

مجلس همه از ولوله زیر و زبر آمد

نقلم همه شد شکر و بادام که آن بت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از انوری
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه