خوش ماه تمامی است که از غیب برآمد
خورشید نهان گشته به شکل دگر آمد
او عمر عزیزی است که آمد به سر ما
خوش عمر عزیزیست که ما را به سر آمد
ما بر در هر خانه که رفتیم گشودند
محبوبی از آن خانه خرامان به در آمد
مستیم و نداریم خبر از همه عالم
یاری که از او یافت خبر بی خبر آمد
بالله که ندیدیم به جز نور جمالش
هر نقش خیالی که مرا در نظر آمد
با عقل همی بودم و خوش بود دو روزی
عشق آمد و از صحبت او خوبتر آمد
هر بنده که آمد به سراپردهٔ سید
شد شاه جهان و همه جا معتبر آمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: غزل در مورد ظهور یک شخصیت مهم و خوشبختی ناشی از حضور او صحبت میکند. شاعر به توصیف زیبایی و نورانی بودن این فرد میپردازد و میگوید که او مثل خورشید درخشان است که به زندگی مردم میآید. از عشق و مستی نیز صحبت میکند و به وضعیت خوشی که در اثر عشق به وجود آمده اشاره میکند. همچنین، اشاره دارد به اینکه هرکس به نزد این فرد میرود، مورد احترام و محبت قرار میگیرد و حالتهای خاصی از شادی و دلخوشی برای او ایجاد میشود.
هوش مصنوعی: ماه زیبا و دلنشین در عوض خورشید پنهان، به شکل دیگری ظاهر شده است و این تغییر ناشی از یک واقعیت غیبی است.
هوش مصنوعی: عمر عزیز و گرانبهایی است که به سر ما آمده است، و خوشا به حال آن عمر عزیز که به پایان ما رسید.
هوش مصنوعی: ما به هر خانهای که مراجعه کردیم، در را برایمان باز کردند و محبوبی از آن خانه با زیبایی خارج شد.
هوش مصنوعی: ما در نشئهای از شادی و مستی به سر میبریم و از حال و احوال دیگران هیچ اطلاعی نداریم. کسی که از او خبری دریافت کرد، متوجه شد که خود را از همه امور بیخبر یافته است.
هوش مصنوعی: به خدا قسم، جز زیبایی او هیچ تصویری در ذهنم نیامده است.
هوش مصنوعی: من با عقل و فکر خود روزگار میگذراندم و از زندگیام راضی بودم، اما وقتی که عشق به سراغم آمد، متوجه شدم که صحبت و companionship او از همه چیز بهتر است.
هوش مصنوعی: هر فردی که به آستانهٔ بزرگانی چون سید نزدیک شود، به مقام رفیع و احترام گستردهای دست پیدا میکند و در همهجا مورد قبول و اعتبار قرار میگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا ز آمدن دوست بر من خبر آمد
گوئی سرم از ناز بخورشید برآمد
چون شاخ گلی بودم پیوسته بی بار
بر من ز گل شادی پیوسته برآمد
روزی همه درد و غم مردم بسر آید
[...]
سلطان جهان در کف پیری شده عاجز
تدبیر شدن کن تو که چون شست درآمد
روزت بنماز دگر آمد بهمه حال
شب زود درآید که نماز دگر آمد
بیچاره تن من که ز غم جانش برآمد
از دست بشد کارش و از پای درآمد
هرگز به جهان دید کسی غم چو غم من
کز سر شودم تازه چو گویم به سر آمد
آن داد مرا گردش گردون که ز سختی
[...]
در راه مرادی صنمی در گذر آمد
رفتار چنان ماه مرا در نظر آمد
شوخی شکری سروقدی قحبککی چست
کز حسن ز خورشید بسی خوبتر آمد
در پیش وی استادم و راهش بگرفتم
[...]
بدرود شب دوش که چون ماه برآمد
ناخوانده نگارم ز در حجره درآمد
زیر و زبر از غایت مستی و چو بنشست
مجلس همه از ولوله زیر و زبر آمد
نقلم همه شد شکر و بادام که آن بت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.