گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

اهل نظران دیده به روی تو گشایند

حسن تو در آئینهٔ یکتا بنمایند

خورشید جمال تو نموده است به ما روی

آنها که طلبکار لقایند کجایند

در آینه حسن تو نمایند خدا را

صاحبنظرانی که منور به خدایند

رندان سراپردهٔ میخانه در این دور

شاید که به پابوس تو هر دم به سر آیند

بی دُردی دردت نتوان یافت دوائی

دلها همه زان خستهٔ این درد و دوایند

ای عقل برو از در میخانه که رندان

مستند و به امثال تو این در نگشایند

هر بیت که سید ز سر ذوق بگوید

سریست که مستان همه آن بیت سرایند