گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

خواب در چشم خوش نمی آید

گر خیالش به خواب بنماید

چشم دارم که لطف او به کرم

نظری هم به بنده فرماید

خلوت خاص اوست خانهٔ دل

در سرا غیر او نمی شاید

در میخانه او به ما بگشود

این چنین در ، جز او که بگشاید

عشق مست است و عقل مخمورست

به لب خشک باده پیماید

هر که با جام می شود همدم

یک دم از عمر خود بیاساید

بندهٔ سیدم که از کرمش

نعمت الله به خلق بخشاید

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
دقیقی

چرخِ گردان نهاده دارد گوش

تا ملک مر ورا چه فرماید

زُحَل از هیبتش نمی‌داند

که فلک را چگونه پیماید

صورتِ خشمش ار ز هیبتِ خویش

[...]

عنصری

بد ز بد گوهران پدید آید

هر کسی آن کند کزو زاید

مسعود سعد سلمان

ای خداوند رای سامی تو

مملکت را همی بیاراید

عزم تو ملک شاه را تیغ است

که چو تیغش ز زنگ بزداید

از غم و رنج و انده و تیمار

[...]

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
وطواط

جز مکارم زشمس دین ناید

سیرت سروران چنین باید

رتبت ملک و زینت دولت

از خصالش همی بیفزاید

معجزات از بیان او خیزد

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از وطواط
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه