چو نور دیده چشم من خیالش درنظر دارد
چنین مه رو که من دارم که در دور قمر دارد
بیا ای بلبل شیدا و این گلزار ما بنگر
به هر شاخی که بنشینی بسی گلهای تر دارد
خراباتست و ماسرمست و ساقی جام می بر دست
حریف ما بود رندی که او از ما خبر دارد
به سالوسی و زراقی بیاید عقل سر گردان
ز عشقم باز می دارد نمی دانم چه سر دارد
به نور روی او دیده منور گشت می بینم
چه خوش چشمی که نور او همیشه در نظر دارد
اگرچه ذوق هشیاری بهر حالی بود چیزی
ولیکن حال سرمستان ما ذوق دگر دارد
حضور نعمت الله را دو سه روزی غنیمت دان
که مهمان عزیز است و دگر عزم سفر دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و زیبایی معشوق خود سخن میگوید و به جلوههای طبیعی و لذتهای دنیوی اشاره میکند. او به بلبل شیدا دعوت میکند تا از گلزار زیبا دیدن کند و از شادیها و گلهای تازه در هر شاخ صحبت میکند. شاعر همچنین به حال و هوای خرابات و مستی اشاره دارد و از رندی که از احوالش باخبر است یاد کرده و به تجربیات عشق و دوستی میپردازد. در نهایت، شاعر به حضور مهمانی عزیز اشاره میکند و به زودگذر بودن زندگی و لزوم بهرهبرداری از لحظات خوب تأکید مینماید.
هوش مصنوعی: چشم من همیشه تصویر محبوبم را در ذهن دارد؛ او را که مانند ماه درخشان است و من نیز در دوردستها مانند ماه درخشان وجود دارم.
هوش مصنوعی: بیایید ای بلبل شاد و به این باغ زیبای ما نگاهی بینداز. در هر شاخه که نشستهای، گلهای تازه و خوشبو وجود دارد.
هوش مصنوعی: در محیطی شلوغ و پر شور هستیم، حالا که ما مست مشروبات هستیم و ساقی در دستش جام میباشد. حریف ما شخص باهوش و بازیگوشی است که از حال و احوال ما آگاه است.
هوش مصنوعی: عقل مبهم و سرگردان من را از عشق دور میکند، ولی نمیدانم که این موضوع چه دلیلی دارد.
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی چهرهاش، چشمانم روشن و سرشار از نور شدند. میبینم که او چه چشمان قشنگی دارد و نور وجودش همیشه در نظر من هست.
هوش مصنوعی: هرچند که هر حالتی از آگاهی و بیداری لذت خاص خود را دارد، اما حال و هوای سرمستان ما نوع دیگری از لذت را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: بهتر است از فرصت حضور نعمت الله استفاده کنی، زیرا مهمان ارزشمندی است که به زودی خواهد رفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوشا باد سحرگاهی، که بر گلشن گذر دارد
که هر فصلی و هر وقتی یکی حال دگر دارد
گهی بر عارض هامون ز برگ لاله گل پوشد
گهی بر ساحت صحرا ز نقش گل صور دارد
دم عیسیست، پنداری، که مرده زنده گرداند
[...]
مَلِک سنجر جهانداری به میراث از پدر دارد
پدر شادست در فردوس تا چون او پسر دارد
ز فرّ و رسم و آیینش بیاراید همیگیتی
که فَرّ عمّ و رسم جدّ و آیین پدر دارد
بدو نازد همی دولت که با دولت خرد دارد
[...]
مسلمانان سرای عمر، در گیتی دو در دارد
که خاص و عام و نیک و بد بدین هر دو گذر دارد
دو در دارد: حیات و مرگ کاندر اوّل و آخر
یکی قفل از قضا دارد، یکی بند از قَدَر دارد
چو هنگام بقا باشد، قضا این قفل بگشاید
[...]
مرا گویند مولانا ترازوییست کز عدلش
نه میل این یکی دارد نه قصد آن دگر دارد
درین شک نیست کو همچون ترازوییست زین معنی
که میلش سوی آن باشد که او زر بیشتر دارد
هوا ز انسان خنک شد کز جنان حورا همی گوید
خنک آنکو درین سرما مقام اندر سقر دارد
ز مرغی کو خورد آتش حسدها میبرد مرغی
که طوبی آشیانست وز کوثر آبخور دارد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.