گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

ذوق اگر داری در این دریا درآ

عاشقانه خوش بیا با ما برآ

گر بیابی گوشهٔ میخانه ای

کی کنی رغبت به ملک دو سرا

جملهٔ درها به تو بگشوده اند

تو ز هر بابی که می خواهی درآ

جنت و حوری از آن زهدان

جام دُرد و دَرد عشق او مرا

همچو سید در خرابات مغان

عاشقانه خوش سرودی می سرا

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۶ به خوانش سید جابر موسوی صالحی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
رودکی

بار کژ مردم به کنگرش اندرا

چون ازو سودست مر شادی ترا

حمیدالدین بلخی

ثمان من النسوان قد قیل کلما

تزوجت منکن اثنتین مقدرا

مطلقه احدیهما ثم بعد ذا

تزوجهن الکل جهرا و مظهرا

تحل له الاولی و ثامنها غدت

[...]

حکیم نزاری

دیر شد تا دوست می دارم ترا

آخر ای بخت از درم روزی درآ

من به تو چون تشنه مستعجل به آب

تو چرا از من چنین سیری چرا

گر خطایی در وجود آمد ز من

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه