آب چشم ما به هر سو می رود
گر به چشم ما نشینی خوش بود
چشم ما تا دید روی او به خواب
بی خیالش یک زمانی نغنود
این نصیحت گوش کن می نوش کن
در خمار افتد هر آن کو نشنود
عشق سلطانست و تخت دل گرفت
عقل مسکین چون کند گر نگرود
تخم نیکی کار و بدکاری مکن
هر که کارد هر چه کارد بدرود
عاشق رندی که او سرمست ماست
از در میخانهٔ ما کی رود
نعمت الله در خرابات مغان
هر که بیند در پی او می رود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عاشقانه و جستجوی خوشبختی در عشق میپردازد. شاعر میگوید که اشک او به سمتی میریزد که اگر معشوق در کنار او باشد خوشحالتر میشود. او در خواب به زیبایی معشوق مینگرد و از خیال او لذت میبرد. شاعر به شنونده نصیحت میکند که از لذت عشق بهرهمند شود، زیرا هر که این را نادیده بگیرد، در عشق دچار خمار و غم خواهد شد. عشق را به عنوان پادشاهی در دل میداند و عقل را ناتوان در برابر آن میبیند. او همچنین توصیه میکند که عمل نیکی انجام دهند و از بدی دوری کنند. در پایان، به رندی اشاره میشود که همواره در پی عشق و میخانه است، و خوشبختی در جستجوی محبت الهی در خرابات مغان است.
هوش مصنوعی: اشکهای ما به هر طرف جاری میشود، اما اگر در کنار ما باشی، همین برای ما خوشایند است.
هوش مصنوعی: چشم ما وقتی به چهره او نگاه کرد، دیگر قادر به خوابیدن و آسودگی خاطر نبود.
هوش مصنوعی: به این نصیحت توجه کن و از آن بهره ببر، زیرا هر کسی که به آن گوش ندهد، به طور حتم دچار غفلت و نادانی خواهد شد.
هوش مصنوعی: عشق همچون یک پادشاه است که دل را به تسخیر خود درآورده و عقل ناتوان چه باید بکند اگر به این احساس توجه کند.
هوش مصنوعی: آنچه که کار نیک است را انجام بده و از کارهای بد پرهیز کن، زیرا هر کسی در نهایت نتیجه کارهایش را میبیند و عواقب اعمالش به خود او برمیگردد.
هوش مصنوعی: عاشق بدمستی که در حال شادی و سرمستی است، هرگز از در میخانهٔ ما خارج نمیشود.
هوش مصنوعی: هر کسی که نعمتهای خدا را در مکانهای خراب و بد میبیند، به دنبال او میرود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نان آن مدخل ز بس زشتم نمود
از پی خوردن گوارشتم نبود
آمدم سوی سرای شمس دین
بازگشتم چون جمال او نبود
من چه خواهم کرد بی او آن سرای؟
تشنه را از ساغر فارغ چه سود؟
این بگفت و رفت از پیشش چو دود
هرچه بود اصلا همه آن هیچ بود
از قضا سرکنگبین صفرا فزود
روغن بادام خشکی مینمود
از قضا دیوانه ای در بند بود
قصۀ من هرچه گفتم میشنود
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.