گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

آینه چندان که روشن تر بود

روی خود دیدن در او خوشتر بود

دل بود آئینهٔ گیتی نما

در نظر صاحبدلی را گر بود

خوش سر داری و ما سردار آن

بر سر دار این چنین سرور بود

گفتهٔ مستانهٔ ما دیگر است

شعر یاران دیگر آن دیگر بود

مه شود روشن به نور آفتاب

نور ما از این و آن انور بود

سر به پای خم می بنهاده ایم

تاج شاهی لایق این سر بود

نعمت الله جو که همراه خوشی است

تا تو را در عاشقی رهبر بود