ترک سرمستی مرا دامن کشانم میکشد
باز بگشوده کنار و در میانم میکشد
در کش خود می کشد ما را به صد لطف و کرم
گه چنینم مینوازد گه چنانم میکشد
کی کشد ما را ، چو لطفش میکشد ما را به ناز
عاشق مست خرابم کش کشانم میکشد
از بلای عشق او چون کار ما بالا گرفت
از زمین برداشته بر آسمانم میکشد
میکشم نقش خیالش بر سواد چشم خود
زانکه این نقش خیال او روانم میکشد
جذبهٔ او می رسد خوش می کشد ما را به ذوق
در کشاکش اوفتادم چون دوانم میکشد
نعمتالله جمله عالم را به سوی خود کشید
جان فدای او که عشق او به جانم میکشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان حال و هوای عاشقانه و مستی شاعر میپردازد. شاعر احساس میکند که عشق و جذبه معشوق او را به سمت خود میکشد و این کشش به او لذت و آرامش میبخشد. او از تاثیر عشق بر زندگیاش صحبت میکند و میگوید که از بلای عشق به آسمانها برده میشود. نقش خیالات معشوق در چشمانش باقیمانده و او در کشاکش عشق، خود را در دست عشق میبیند. در نهایت، او جان خود را فدای این عشق میکند و به عشق معشوق تعهد دارد.
هوش مصنوعی: مستی و شوری که در وجودم هست، دوباره من را به سمت خود میکشاند و حالا دامنم را میکشد و مرا به سمت آغوشی باز میبرد که در آن آرامش و روشنی وجود دارد.
هوش مصنوعی: او با مهربانی و بخشش خود ما را در دل خود میکشد، گاهی با نوازشهایش ما را آرام میکند و گاهی به شیوهای دیگر ما را به حرکت درمیآورد.
هوش مصنوعی: چه کسی میتواند ما را تحمل کند، در حالی که محبت او ما را به ناز و دلربایی میکشاند؟ عاشق مست و خرابم که او به آرامی و ملایمت من را میکشد.
هوش مصنوعی: وقتی بلای عشق او بر من چیره شد و کارم بالا گرفت، حالا آنچنان مرا به ارتفاعات بالایی میبرد که خود را از زمین جدا احساس میکنم و به آسمان نزدیک میشوم.
هوش مصنوعی: تصویر خیالش را بر روی پلکهای چشمانم میکشم، زیرا این تصویر اوست که مرا به حرکت وامیدارد.
هوش مصنوعی: جذبۀ او برای ما خوشایند است و ما را به شور و شوق میکشاند. در این کشمکش، احساس میکنم که مانند فردی در حال دویدن هستم و او مرا به سمت خود میکشاند.
هوش مصنوعی: نعمتالله همه موجودات را به سمت خود جذب میکند. جانم فدای او که عشقش باعث جاذبه و کشش به سمت من میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ترک سرمستی مرا دامنکشانم میکشد
باز بگشوده کنار و در میانم میکشد
درکش خود میکشد ما را به صد لطف و کرم
گه چنینم مینوازد گه چنانم میکشد
کی کشد ما را چو لطفش میکشد ما را به ناز
[...]
دل نمیدانم کجا، زین آستانم میکشد
مرگ میبینم که با هجرام عنانم میکشد
هر سر مو بر تنم دارد خروشی از وداع
هجر پیوند تو از رگهای جانم میکشد
داشتم در سینه پیکان خدنگ کاریی
[...]
شوربختم، دل به آن کنج دهانم میکشد
موشکافم، دل به آن موی میانم میکشد
خار دیوارم، وبال دامن گل نیستم
بیسبب از باغ بیرون باغبانم میکشد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.