گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

تبخال زده بر لب من خسته از آن است

گویی که چو من بر لب شیرین نگران است

صد بوسه زده بر لب من خسرو شیرین

چون دید که حال لب دل خسته چنان است

گر زانکه نزد بر لب من بوسه دل آرام

بر لعل لب ما تو بببین کاین چه نشان است

از اشک شکر بار من بوسه بسی داد

جوشیدن این لب همه شیرینی آن است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode