گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

گرد و خاک ما روان بر باد رفت

بنده زین گرد و غبار آزاد رفت

جان ما هرگز غم دنیا نخورد

لاجرم او از جهان دلشاد رفت

عاشق سرمست آمد سوی ما

عاقل مخمور بی بنیاد رفت

یوسف مصری خوشی با مصر شد

یار بغدادی سوی بغداد رفت

یاد می کردم بهشت جاودان

روی او دیدم بهشت از یاد رفت

داد بخشد هر چه او بخشد به ما

تا نپنداری به ما بیداد رفت

گر دمی بی سید خود بوده ام

حسرتی داریم کان بر باد رفت

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
شاه نعمت‌الله ولی

علم و عقل و زهد من بر باد رفت

غیر یاد او مرا از یاد رفت

شیخ بهایی

آه که فرصت همه بر باد رفت

عمر نه بر قاعده ی داد رفت

سحاب اصفهانی

بسکه در عهدت به ما بیداد رفت

از تو بیداد سپهر از یاد رفت

خود چه دام است اینکه بیخود سوی آن

هر کجا صیدی که بود آزاد رفت

از وصال آبی نزد بر آتشم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه