نعمت الله جان به جانان داد و رفت
بر در میخانه مست افتاد و رفت
سید ما بندهٔ خاص خداست
گوییا شد از جهان آزاد و رفت
قرب صد سالی غم هجران کشید
عاقبت از وصل شد دلشاد و رفت
تا نپنداری که او معدوم گشت
یا بداد او عمر خود بر باد و رفت
برقعه ای از جسم و جان بربسته بود
بند برقع را ز رو بگشاد و رفت
در خرابات مغان مست و خراب
سر به پای خم می بنهاد و رفت
چون ندای ارجعی از حق شنود
زنده دل از عشق او جان داد و رفت
کل شیئی هالک الا وجهه
خواند بر دنیای بی بنیاد و رفت
نعمت الله دوستان یادش کنید
تا نگوئی رفت او از یاد و رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی مرگ و سیر و سلوک روحانی است. شاعر به زندگی نعمتالله اشاره میکند که جان خود را به معشوق (خدا) داد و از این دنیا رفت. او در میخانهای مست و شاداب به خواب رفت و آزاد شد. پس از سالها رنج و دوری، بالاخره به وصال الحق رسید و احساس شادی کرد. شاعر تاکید میکند که او به صورت ظاهری از بین نرفته بلکه با گشودن بندهای جسم و جان، به عالم بالاتر رفته است. او در حال مستی به خداوند نزدیک شد و با شنیدن ندای حق، از عشق پرواز کرد. در نهایت، شاعر از دوستان نعمتالله میخواهد که او را به یاد داشته باشند و فراموش نکنند که او هرگز از یاد نمیرود.
هوش مصنوعی: نعمت الله جان خود را به محبوبش اهدا کرد و در مقابل در میخانه، مست و بیخبر افتاد و رفت.
هوش مصنوعی: سید ما، بندۀ ویژهای از خداست که به نظر میرسد از این دنیا رهایی یافته و به سفر رفته است.
هوش مصنوعی: بعد از سالها دوری و غم ناشی از جدایی، بالاخره دلش به وصال رسید و خوشحال شد و رفت.
هوش مصنوعی: مبادا فکر کنی که او از بین رفته یا عمرش را بیهدف سپری کرده و رفت.
هوش مصنوعی: زنی که در جسم و روح خود، پوششی بر چهره داشت، بند آن پوشش را باز کرد و رفت.
هوش مصنوعی: در میخانه، کسی با حال مستی و سرخوشی، بیخبر از دنیا، دل به شراب سپرد و از آنجا رفت.
هوش مصنوعی: زمانی که کسی صدای پروردگار را بشنود، دل زنده و دلبستهاش از عشق او جان میدهد و از دنیا میرود.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در دنیا وجود دارد، نابود میشود جز ذات خداوند، که در نهایت دنیای بیاساس و فانی را ترک میکند.
هوش مصنوعی: دوستان نعمت خدا را در یاد داشته باشید، تا زمانی که نگوئید او از خاطر رفت و از دنیا رفت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عاشقی جان را به جانان داد و رفت
ماند این دنیای بی بنیاد و رفت
در خرابات مغان مست و خراب
سر به پای خم می بنهاد و رفت
قطره آبی به دریا در فتاد
[...]
باد رحمت بود کآمد شاد و رفت
طالبان را جان و ایمان داد و رفت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.