نعمت الله جان به جانان داد و رفت
بر در میخانه مست افتاد و رفت
سید ما بندهٔ خاص خداست
گوییا شد از جهان آزاد و رفت
قرب صد سالی غم هجران کشید
عاقبت از وصل شد دلشاد و رفت
تا نپنداری که او معدوم گشت
یا بداد او عمر خود بر باد و رفت
برقعه ای از جسم و جان بربسته بود
بند برقع را ز رو بگشاد و رفت
در خرابات مغان مست و خراب
سر به پای خم می بنهاد و رفت
چون ندای ارجعی از حق شنود
زنده دل از عشق او جان داد و رفت
کل شیئی هالک الا وجهه
خواند بر دنیای بی بنیاد و رفت
نعمت الله دوستان یادش کنید
تا نگوئی رفت او از یاد و رفت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عاشقی جان را به جانان داد و رفت
ماند این دنیای بی بنیاد و رفت
در خرابات مغان مست و خراب
سر به پای خم می بنهاد و رفت
قطره آبی به دریا در فتاد
[...]
باد رحمت بود کآمد شاد و رفت
طالبان را جان و ایمان داد و رفت
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.