هرکجا گنجیست ماری در وی است
کنج هر ویرانه بی گنجی کی است
خوش حبابی پرکن از آب حیات
جام ما این است و آن عین وی است
یافته عالم وجود از جود او
ورنه بی او جمله عالم لاشی است
نائی و نی هر دو همدم آمدند
عالمی رقصان از آن بانگ نی است
عشق سلطان است در ملک وجود
عقل مانند رئیسی در وی است
ساغری گر بشکند اندیشه نیست
ساغری دیگر روانش در پی است
نعمت الله هر که می جوید به عشق
گو ز خود می جو که دایم با وی است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
درّ دریای نبوت مصطفی است
اختر برج ولایت مرتضی است
بر منست امروز و فردا بر ویاست
خون چون من کسْ، چنین ضایع کیاست؟
در نظر عالم چو جامی پر می است
جام من بی خدمت ساقی کی است
چشم ما روشن شده از نور او
هرچه ما را در نظر آید وی است
عالمی از جود او دارد وجود
[...]
نیست این دعوی بیان معنی است
گفتۀ دعوی به معنی لاشی است
مأخذ کل، قدرت بیمنتهی است
بیکم و بیکیف و أین و متی است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.