گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

هرکجا گنجیست ماری در وی است

کنج هر ویرانه بی گنجی کی است

خوش حبابی پرکن از آب حیات

جام ما این است و آن عین وی است

یافته عالم وجود از جود او

ورنه بی او جمله عالم لاشی است

نائی و نی هر دو همدم آمدند

عالمی رقصان از آن بانگ نی است

عشق سلطان است در ملک وجود

عقل مانند رئیسی در وی است

ساغری گر بشکند اندیشه نیست

ساغری دیگر روانش در پی است

نعمت الله هر که می جوید به عشق

گو ز خود می جو که دایم با وی است

 
 
 
شاه نعمت‌الله ولی

در نظر عالم چو جامی پر می است

جام من بی خدمت ساقی کی است

چشم ما روشن شده از نور او

هرچه ما را در نظر آید وی است

عالمی از جود او دارد وجود

[...]

مشاهدهٔ ۱۰ مورد هم آهنگ دیگر از شاه نعمت‌الله ولی
شیخ بهایی

مأخذ کل، قدرت بی‌منتهی است

بی‌کم و بی‌کیف و أین و متی است

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه