گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

درد دل دارم و دوا این است

عشق می بازم و هوا این است

در خرابات باده می نوشم

عمل خوب بی ریا این است

خوش بلائیست عشق بالایش

راحت جان مبتلا این است

از غم دی و غصهٔ فردا

بگذر امروز و حالیا این است

جام دردی درد دل می نوش

که تو را بهترین دوا این است

رند مستیم و جام می بر دست

قصهٔ ما و حال ما این است

مجلس ذوق نعمت الله است

جنت ار بایدت بیا این است

 
 
 
شاه نعمت‌الله ولی

دردمندیم و آن دوا این است

راحت جان مبتلا این است

نقش رویش خیال می بندم

در نظر نور چشم ما این است

دل ما جان خود به جانان داد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از شاه نعمت‌الله ولی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه