گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

نعمت الله جان و عالم چون تن است

این چنین جان و تنی آن من است

مصر دل دارم عزیز حضرتم

جسم و جانم یوسف و پیراهنست

صورتم جام است و معنی می مدام

عشق ساقی کار من می خوردن است

حال ما از عقل می پرسی مپرس

در بیان ذوق ما او الکن است

رندم و در میکده دارم مقام

جنت المأوی مدامم مسکن است

شمع جمع عاشقان سر خوشم

حال من بر اهل مجلس روشن است

جام در دور است و سید در نظر

خوش حضوری وقت جان پروردن است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
رودکی

وز بر خوشبوی نیلوفر نشست

چون گهِ رفتن فراز آمد، نَجَست

ناصرخسرو

هر که چون خر فتنهٔ خواب و خور است

گرچه مردم‌صورت است آن هم خر است

ای شکم پر نعمت و جانت تهی

چون کنی بیداد؟ کایزد داور است

گر تو را جز بت‌پرستی کار نیست

[...]

میبدی

بنده گر خوبست گر زشت آن تست

عاشق ار دانا و گر نادان تراست

ادیب صابر

ساقیا در جام من ریز آب رز

زان بضاعت ده که عشرت سود اوست

در جهان چون آب رز معلوم نیست

آتشی کز زلف ساقی دود است

عطار

عزم آن دارم که امشب نیم مست

پای کوبان کوزهٔ دردی به دست

سر به بازار قلندر برنهم

پس به یک ساعت ببازم هرچه هست

تا کی از تزویر باشم رهنمای

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۳۶۱ مورد هم آهنگ دیگر از عطار
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه