نعمت الله جان و عالم چون تن است
این چنین جان و تنی آن من است
مصر دل دارم عزیز حضرتم
جسم و جانم یوسف و پیراهنست
صورتم جام است و معنی می مدام
عشق ساقی کار من می خوردن است
حال ما از عقل می پرسی مپرس
در بیان ذوق ما او الکن است
رندم و در میکده دارم مقام
جنت المأوی مدامم مسکن است
شمع جمع عاشقان سر خوشم
حال من بر اهل مجلس روشن است
جام در دور است و سید در نظر
خوش حضوری وقت جان پروردن است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف حال و روح خود میپردازد و رابطهای عمیق بین جان و بدن برقرار میکند. او خود را به یوسف و پیراهنش تشبیه میکند و احساساتش را در قالب عشق و میگساری بیان میکند. شاعر بر این نکته تأکید میکند که عقل نمیتواند حال او را درک کند و او در میکده و در جمع عاشقان حضوری شاداب دارد. فضای شعر به عشق و شادی زندگی اشاره دارد و بیانگر شور و حال خوب شاعر در جمع دوستان و در میکده است.
هوش مصنوعی: نعمت اله، جان و دنیای ما مانند یک بدن است و اینگونه است که جان و بدن من نیز به همین صورت هستند.
هوش مصنوعی: من دل و جانم را برای تو وقف کردهام، همانطور که یوسف از پیراهنش برای عزیزش بهره میبرد.
هوش مصنوعی: صورت من همچون جام است و عشق درون آن قرار دارد. وظیفه من این است که از این عشق بنوشم و همیشه در حال لذت بردن از آن باشم.
هوش مصنوعی: حال و روز ما را از عقل نمیتوانی بپرسی، زیرا نمیتواند احساسات و ذوق ما را به خوبی بیان کند.
هوش مصنوعی: من در میکده و در حال لذتبردن از دنیا هستم، و این مکان برای من مانند بهشتی است که همیشه در آن زندگی میکنم.
هوش مصنوعی: من در میان عاشقان همچون شمعی هستم که خوشحال و سرزندهام و حال نیکویم برای دیگران در مجلس روشن و محسوس است.
هوش مصنوعی: در اینجا به تصویری اشاره شده که در آن جامی در حال چرخش است و شخصی به نام سید در میان جمع به خوبی دیده میشود. این لحظه زمانی است که جان انسان در حال پرورش و رشد است. به طور کلی، احساس سرمستی و حضور معنوی در این فضا مشهود است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وز بر خوشبوی نیلوفر نشست
چون گهِ رفتن فراز آمد، نَجَست
هر که چون خر فتنهٔ خواب و خور است
گرچه مردمصورت است آن هم خر است
ای شکم پر نعمت و جانت تهی
چون کنی بیداد؟ کایزد داور است
گر تو را جز بتپرستی کار نیست
[...]
بنده گر خوبست گر زشت آن تست
عاشق ار دانا و گر نادان تراست
ساقیا در جام من ریز آب رز
زان بضاعت ده که عشرت سود اوست
در جهان چون آب رز معلوم نیست
آتشی کز زلف ساقی دود است
عزم آن دارم که امشب نیم مست
پای کوبان کوزهٔ دردی به دست
سر به بازار قلندر برنهم
پس به یک ساعت ببازم هرچه هست
تا کی از تزویر باشم رهنمای
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.