گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

در نظر آنکه نور چشم من است

یوسف نازنین و پیرهن است

همه عالم تن است و او جان است

روشنست آفتاب و مه بدن است

چشم مستی نموده کاین عین است

سر میمی گشوده کاین دهن است

چون یکی در یکی یکی باشد

گر بگویم هزار یک سخن است

غیر از نیست ور تو گوئی هست

همه نقش خیال مرد و زن است

دل ما تخت گاه سلطان است

عشق او پادشاه انجمن است

نعمة الله بود ز آل حسین

در همه جا چو بوالحسن حسن است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
نظامی

من چه می‌گویم این چه گفت من است

که‌آبم از ابر و دُرم از عدن است

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از نظامی
عراقی

همه را نیست، گرچه جان و تن است

جان معنی، که در تن سخن است

حکیم نزاری

صبح در نفس خویش پیل‌تن است

با طلایه سپاه تیغ‌زن است

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه