کشتهٔ عشق تو دل زندهٔ جاویدان است
این چنین کشته کسی زندهٔ جاویدان است
سخن از گنج و طلسم ار بکنم عیب مکن
عشق گنجیست که در کنج دل ویران است
جان فدا کردم و جانان نظری کرد به من
هرچه دارم همه از بندگی جانان است
در سراپردهٔ دل خلوت دلدار من است
خوش مقامی که در او تکیه گه سلطان است
در خرابات قدم نه دَمکی خوش بنشین
که در این آب و هوا پرورش رندان است
چون همه آینهٔ حضرت او می نگری
در هر آئینه که بینم به حقیقت آن است
گوش کن گفتهٔ سید بشنو از سر ذوق
که سخنهای خوشش از نفس مستان است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به عشق و تاثیر عمیق آن بر زندگی انسانها اشاره میکند. او میگوید عشق، مانند گنجی در دل ویران جای دارد و کشته شدن در عشق باعث جاودانگی میشود. شاعر از فدای جانش در مقابل محبوب سخن میگوید و میگوید که تمامی داراییاش از بندگی محبوبش نشات میگیرد. او همچنین اشاره میکند که دلش مکانی برای خلوت و حضور معشوق است و از خوشیهای آن میگوید. در نهایت، شاعر از عشق و افکار خوشی که از آن ناشی میشود، سخن میگوید و بر اهمیت آن در زندگی تأکید میکند.
هوش مصنوعی: عشق تو قلبم را به شکلی خاص زنده کرده است. این طور که به نظر میرسد، کشتهشدگی در عشق میتواند به نوعی زندگی جاویدان به ارمغان بیاورد.
هوش مصنوعی: اگر دربارهی گنج و طلسم صحبت میکنم، اشکالی ندارد. عشق، گنجی است که در گوشهای از دل ویران من قرار دارد.
هوش مصنوعی: من جانم را فدای محبوب کردهام و او یک نگاه به من انداخت. هرچه که دارم، همه به خاطر خدمتگزاریم به محبوب است.
هوش مصنوعی: در دل من، جایی آرام و بیهوا وجود دارد که متعلق به معشوق من است و این مکان، بهترین جاست که در آن جا، پادشاهی میکند.
هوش مصنوعی: در میخانه قدم بگذار و لحظهای خوش بگذران، زیرا در این فضا و جو افرادی آزاد و رند پرورش مییابند.
هوش مصنوعی: وقتی که به تمامیت وجود او نظر میاندازم، در هر آینهای که میبینم، واقعاً آن حقیقت را مشاهده میکنم.
هوش مصنوعی: به حرفهای سید با دقت گوش بده، زیرا این سخنان دارای شیرینی و زیبایی خاصی هستند که گویی از زبان افرادی سرشار از شوق و احساس بیان میشوند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
رمضان میرسد اینک دهم شعبان است
می بیارید و بنوشید که برغندان است
ور بمانیم به روزی که نشاید خوردن
ساقیا باده بگردان که فلک گردان است
آن گه از صحبت نا اهل توان رست که می
[...]
بار بر خوان ملاحت نمک خوبان است
شور او در سرو سوز غم او در جان است
گر برآید به کله ماه فلک آن اینست
در خرامد به قبا سرو چمن این آن است
نیست پوشیده که چون مردم چشم است عزیز
[...]
میر میخانهٔ ما سید سرمستان است
رنداگر می طلبی ساقی سرمستان است
نور چشم است و به نورش همه را می بینم
آفتابی است که در دور قمر تابان است
چشم ما روشنی از نور جمالش دارد
[...]
وه که امروز چو پالوده دلم لرزان است
که به ناگه بربایند، چو در دکان است
هیچ دانی که چرا دنبه بود در پی گوشت
هست این چاکر دیرینه و او سلطان است
گر فروشند به ملک دو جهان یک گیپا
[...]
از گل روی تو باغ دل ما خندان است
بهر اندوه تو چشم و دل ما گریان است
عندلیب چمن از آه دل خسته ما
بر سر سرو سهی وقت سحر نالان است
خال ابروی تو محراب نشین است ایماه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.