گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

نعمت الله میر رندان است

طلبش کن که پیر رندان است

بزم عشق است عاشقان سرمست

ساقی ما امیر مستان است

دل ما گنجخانهٔ عشق است

جای آن گنج کنج ویران است

سخن ما به ذوق دریابد

هرکه واقف ز ذوق یاران است

همه عشق است غیر او خود نیست

جان فدایش کنم که جانان است

عالم از آفتاب حضرت او

به مثل همچو ماه تابان است

نور چشم است و در نظر پیداست

نظری کن ببین که این آن است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۳۰۲ به خوانش سید جابر موسوی صالحی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
خاقانی

تا به غربت فتاد خاقانی

یکدری خانه‌ایش زندان است

نه درون ساختنش توفیق است

نه برون تاختنش امکان است

روی چون عنکبوت در دیوار

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از خاقانی
عراقی

زان صراحی، که جام رضوان است

باده‌ای ده، که جرعه‌اش جان است

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
مولانا

دعوی عشق کردن آسان است

لیک آن را دلیل و برهان است

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه