نور روی او به او دیدن خوش است
گرد او چون دیده گردیدن خوش است
حال عشق از عقل می پرسی مپرس
ذوق عشق از عشق پرسیدن خوش است
کار بی کاریست کار عاشقی
این چنین خوش کار ورزیدن خوش است
گفتهٔ مستانهٔ ما خوش بود
رو تو خوش بشنو که بشنیدن خوش است
بگذر از نقش خیال غیر او
روی دل از غیر پیچیدن خوش است
نزد ما سرکه فروشی هیچ نیست
می به رند مست بخشیدن خوش است
خوش بود آئینهٔ گیتی نما
نعمة الله را در آن دیدن خوشست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیباییها و لذتهای عشق میپردازد. شاعر میگوید که دیدن معشوق و گرد او چقدر خوشایند است، و در عشق بهتر است به احساسات خود تکیه کنیم تا عقل. عشق به عنوان حالتی خاص معرفی شده که کار عاشقانه از آن ناشی میشود و این کار نیز خوشایند است. شنیدن کلام عاشقانه و پرهیز از اندیشیدن به غیر معشوق، از دیگر لذتهای عشق است. شاعر به غیرت و خلوص در عشق تأکید میکند و میگوید که دنیا و زیباییهای آن در آینه عشق نمایان میشوند. در نهایت، میگوید که بخشیدن می به رند مست نیز خوشایند است.
هوش مصنوعی: دیدن نور روی او لذتبخش است و دور او گشتن نیز خوشایند و دلپذیر است.
هوش مصنوعی: اگر در مورد احساس عشق سؤال میکنی، بهتر است از عقل نپرسی؛ چرا که حس زیبای عشق را تنها باید از خود عشق جویاست.
هوش مصنوعی: عشق به گونهای است که در آن حتی کار کردن هم به بیکاری تبدیل میشود، اما این وضعیت چیزی است که زندگی را شیرین میکند و لذتبخش است.
هوش مصنوعی: ما از روی شوق و شادی سخن میگوییم، تو هم این حرفهای ما را خوش بشنو، چون شنیدن چنین حرفهایی لذتبخش است.
هوش مصنوعی: از تفکرات و تصورات غیر او عبور کن؛ دل را از چرخش در امور دیگر خوشحال و آزاد نگهدار.
هوش مصنوعی: در نزد ما، فروختن سرکه ارزشی ندارد و دل خوشی از دادن شراب به رند مست وجود دارد.
هوش مصنوعی: دیدن نشانههای نعمت الهی در آئینه دنیای ما بسیار دلپذیر و زیباست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
وز بر خوشبوی نیلوفر نشست
چون گهِ رفتن فراز آمد، نَجَست
هر که چون خر فتنهٔ خواب و خور است
گرچه مردمصورت است آن هم خر است
ای شکم پر نعمت و جانت تهی
چون کنی بیداد؟ کایزد داور است
گر تو را جز بتپرستی کار نیست
[...]
بنده گر خوبست گر زشت آن تست
عاشق ار دانا و گر نادان تراست
ساقیا در جام من ریز آب رز
زان بضاعت ده که عشرت سود اوست
در جهان چون آب رز معلوم نیست
آتشی کز زلف ساقی دود است
عزم آن دارم که امشب نیم مست
پای کوبان کوزهٔ دردی به دست
سر به بازار قلندر برنهم
پس به یک ساعت ببازم هرچه هست
تا کی از تزویر باشم رهنمای
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.