گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

عمر خوش باشد ولی با یار همدم خوشتر است

یک دمی با همدمی از ملک عالم خوشتر است

درد دل داریم و درد دل دوای درد ماست

گرچه دل ریشیم زخم او ز مرهم خوشتر است

مجلس عشقست و رندان مست و ساقی در حضور

این چنین خوش مجلسی از صحبت جم خوشتر است

یک دمی با همدمی و گوشهٔ میخانه ای

ازحیات جاودان می دان که آن دم خوشتر است

جان و جانان هر دو سرمستند و با هم روبرو

جمع این یاران اگر باشند باهم خوشتر است

نور چشم ماست او بنشسته خوش بر جای خود

خلوت و جای خوشی با یار محرم خوشتر است

نعمت الله سرخوش است از ذوق می گوید سخن

هرچه گوید خوش بود والله اعلم خوشتر است

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
غزل شمارهٔ ۲۴۲ به خوانش سید جابر موسوی صالحی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
جویای تبریزی

باغ خوش از سبزه و ز سنبل از آنهم خوشتر است

خوش بود رویت زخط و ز زلف پرخم خوشتر است

چون توان دید از رخش چیند گل نظاره غیر

حسن او در پرده گو من هم نبینم خوشتر است

از کتاب علم می نوشی سه حرفم ماند یاد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه