گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

در دل ما عشقش از جان خوشتر است

جان چه باشد عشق جانان خوشتر است

عشق او گنجی و دل ویرانه ای

گنج او در کنج ویران خوشتر است

خوش بود یک جام می شادی ما

بلکه می خوردن فراوان خوشتر است

آب چشم ما بهر سو می رود

عین ما از بحر عمان خوشتر است

راز دل با غیر پیدا کی کنم

سر او در سینه پنهان خوشتر است

صُوت بلبل در گلستان خوش بود

مجلس ما از گلستان خوشتر است

نعمت الله گر تو را باشد خوش است

ور نباشد مفلسی زان خوشتر است

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۲۴۱ به خوانش سید جابر موسوی صالحی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
عطار

آتش عشق تو در جان خوشتر است

جان ز عشقت آتش‌افشان خوشتر است

هر که خورد از جام عشقت قطره‌ای

تا قیامت مست و حیران خوشتر است

تا تو پیدا آمدی پنهان شدم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه