گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

به هویت چو اوست با اسما

آن هویت طلب کن از اشیا

از هویت خبر اگر داری

به هویت خدا بُود با ما

گرچه آب روان بود در جو

بخور آبی ولیکن از دریا

دامن خود بگیر و خوش بنشین

تا به کی می‌ روی تو جا ز جا

با تو مقصود تو است هم خانه

در به در می روی کجا و چرا

از خودی بگذر و خدا را جو

چند باشی مقید من و ما

همچو سید از این و آن بگذر

تا بیابی مراد هر دو سرا

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۲۳ به خوانش سید جابر موسوی صالحی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
عسجدی

تا روم ز هند لاجرم شاها

گیتی همه زیر باج وسا کردی

ناصرخسرو

نیکوی تو چیست و خوش چه، ای برنا؟

دیباست تو را نکو و خوش حلوا

بنگر که مر این دو را چه می‌داند

آن است نکو و خوش سوی دانا

حلوا نخورد چو جو بیابد خر

[...]

مسعود سعد سلمان

زلفین سیاه آن بت زیبا

گشته است طراز روی چون دیبا

آن سرو که نیستش کسی همسر

وان ماه که نیستش کسی همتا

بر عاج شکفته بینمش لاله

[...]

حمیدالدین بلخی

اندر اطراف صحن اوپیدا

گور بیدا و ماهی دریا

یار و انباز کبک با تیهو

جفت و همراز بره با حلوا

نجم‌الدین رازی

القصه هرانچ کرد گردون ز جفا

حق باید گفت بود دون حق ما

شکرانه نعمتش نمی‌کردم هیچ

تا لاجرمم فکند در رنج و عنا

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه