گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

تخم نیک و بدی که می کاری

هر چه کاری بدان که برداری

بار یاری اگر کنی ای یار

شاید ار تخم دوستی کاری

از بدی هیچ سود نتوان یافت

خود زیان نیست در نکوکاری

دل میازار و دل به دست آور

گوش کن این نصیحت از یاری

دل تو هیچکس نیازارد

گر دل هیچکس نیازاری

ما چنین مست و تو چنان مخمور

در چه اندیشه ای چه پنداری

نعمت الله برای دل بردن

سر برآورده است عیاری

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کسایی

به خدایی که آفرین کرده ست

زیرکان را به خویشتن داری

که نیرزد به نزد همت من

ملک هر دو جهان به یک خواری

مسعود سعد سلمان

ای فلک نیک دانمت آری

کس ندیدست چون تو غداری

جامه ای بافیم همی هر روز

از بلا پود و از عنا تاری

گر دری یابیم زنی بندی

[...]

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
وطواط

تا کی از عشق تو کشم خواری؟

تا کی از هجر تو کنم زاری ؟

چند با من جفا کنی آخر ؟

شرم بادت ازین جفا گاری

زان دو زلف چو ابر پیوسته

[...]

انوری

با من اندر گرفته‌ای کاری

کان به عمری کند ستمکاری

راستی زشت می‌کنی با من

روی نیکو چنین کند آری

بعد از این هم بکش روا دارم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه