گر تو را عزم عالم قدم است
سر فدا کردن اولین قدم است
درد می نوش و درد دل میکش
زانکه این درد و آن دوا به همست
می خمخانه را گرانی نیست
رند سرمست باده نوش کم است
جرعه ای از می محبت او
خوشتر از صد هزار جام جمست
گر حضوری و خلوتی خواهی
بهترین مقامها عدم است
لطف او گر جفا کند با ما
او وفا می کند همه کرم است
می به شادی نعمت الله نوش
غم مخور خوش بزی چه جای غم است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر اهمیت فداکاری و عشق به عالم هستی است. شاعر میگوید که اگر انسان تصمیم به انجام یک کار بزرگ دارد، اولین قدم باید با فداکاری همراه باشد. او همچنین اشاره میکند که درد و رنج جزء لاینفک زندگی هستند و این درد به نوعی به درمان وابسته است. خمخانه (محل نوشیدن) نیازی به غم ندارد و مستی دلنشین است. همچنین، محبت به خداوند از زندگی بهتر و شیرینتر است و در نهایت، بهترین حالت برای انسان، وجود در عدم است. این شعر تشویق به پذیرش شادیها و نعمتهای الهی و عدم غم خوردن است.
هوش مصنوعی: اگر تصمیم داری به دنیای علم وارد شوی، باید نخستین گام را با ایثار و فداکاری برداری.
هوش مصنوعی: درد را بپذیر و از دل خود شکایت کن؛ زیرا این درد و درمان در کنار یکدیگر وجود دارند.
هوش مصنوعی: اگر در میخانه را بگشایند، هیچ چیزی بر آن نمیافزاید و رندان سرمست از باده به وفور یافت نمیشوند.
هوش مصنوعی: نوشیدن یک جرعه از عشق او شیرینتر و دلپذیرتر از صد هزار جام پر از نوشیدنیهای دیگر است.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال بهترین وضعیت هستی، باید بدانی که حضوری و تنهایی در آن، بهترین جایگاهها در عدم واقع شده است.
هوش مصنوعی: اگرچه ممکن است او با ما بدرفتاری کند، اما در نهایت نیکوکاری او بر همه چیز سایه میاندازد و نشان از بزرگواریاش دارد.
هوش مصنوعی: از نعمتهای خدا لذت ببر و به دور از غم زندگی کن. خوشبختی داشته باش و نگذار نگرانیها تو را آزار دهد. دنیا جایی برای غم نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گرد پرگار چرخ مرکز بست
شبه مرجان شد و بلور جمست
آمد آن رگزن مسیحپرست
شست الماسگون گرفته به دست
کرسی افکند و برنشست بر او
بازوی خواجه عمید ببست
شست چون دید گفت عز و علا
[...]
ستد و داد جز به پیشادست
داوری باشد و زیان و شکست
تا مرا بود بر ولایت دست
بودم ایزد پرست و شاه پرست
امر شه را و حکم الله را
نبدادم به هیچ وقت از دست
دل به غزو و به شغل داشتمی
[...]
آمد آن حور و دست من بربست
زده استادوار نیش به دست
زنخ او به دست بگرفتم
چون رگ دست من ز نیش بخست
گفت هشیار باش و آهسته
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.