گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

وه چه حسن است اینکه پیدا کرده ای

شکل جان را آشکارا کرده ای

صورت و معنی پدید آورده ای

تا جمال خود هویدا کرده ای

غنچه ای از گلستان بنموده ای

بلبلان را مست و شیدا کرده ای

ترک چشم مست را می داده ای

عقل هر هشیار یغما کرده ای

گوهری را در صدف بنهاده ای

چشم ما را عین دریا کرده ای

جود هر عاشق وجود تو است باز

نام خود معشوق یکتا کرده ای

باز سید را به خود بنموده ای

وز کلام خویش گویا کرده ای

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
انوری

سهل می‌گیرم چو با ما کرده‌ای

گرچه می‌گیرم که عمدا کرده‌ای

من خود از سودای تو سرگشته‌ام

هر زمان با من چه صفرا کرده‌ای

کشتی صبرم شکسته از غمت

[...]

نشاط اصفهانی

خویش را بدنام و رسوا کرده ای

نامها در ننگ پیدا کرده ای

صفایی جندقی

خود تو این بیداد بر پا کرده ای

هر کرا با تست رسوا کرده ای

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه