دیده تا نور جمالش دیده است
در نظر ما را چو نور دیده است
چشم مردم روشن است از نور او
خوش بود چشمی که او را دیده است
ساقی ما مست و جا م می به دست
گرد رندان یک به یک گردیده است
بلبل سرمست می نالد به ذوق
تا گلی از گلستانش چیده است
عاشق و معشوق عشق است ای عزیز
هر که سر از غیر او پیچیده است
در نظر مائیم بحر بیکران
ما به ما این دیدهٔ ما دیده است
گفتهٔ مستانهٔ سید شنو
این چنین قولی کسی نشنیده است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
تا بگوید آنچه او نشنیده است
تا بگوید آنچه در دین دیده است
کوی نومیدی مرو اومیدهاست
سوی تاریکی مرو خورشیدهاست
دیده چشم می پرستی دیده است
اشکم از مستی بسر غلطیده است
دل بر او رفت اینجا جا نبود
سینه تنگ و آرزو بالیده است
زلف در گوش تو شرح حال ما
[...]
ای بسا از تو بتر بخشیده است
گرچه دهر از تو بتر کم دیده است
سبزه بر دین نمو روئیده است
پایمال از ترک آن گردیده است
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.