هرچه نوشد می ز خُمّ وصف دوست
ساغر دیگر ز ساقیش آرزوست
بشنو ای دل وصف شاه ذوالکرم
کز ترشح می نگردد بحر کم
این سخن ها رشحی از بحر من است
بحر مملو زآب وصف ذوالمن است
قطره ای زین یم نگفتم من تمام
گرچه بی پروایم از غوغای عام
نه از آن ترسم که جهال علوم
بر سر آرندم ز نادانی هجوم
یا دَرَم گر پرده را یکباره من
باید از گیتی شوم آواره من
نیست پروا هیچ از این همواره ام
من خود از کون و مکان آواره ام
در جهان یک مو تعیّن نیستم
خود ندانم از کجا و کیستم
چه غم از عالم بود دیوانه را
گرچه میبینم پر از غم خانه را
گرچه غم برکند ریشه هستیام
لیک هم باشد پناه هستیام
غم مرا شاید، که غم پرورده ام
سالها شد که به غم خو کرده ام
جان من بسیار از غم شاکر است
زآنکه اندر ماه و سالم یاور است
گرچه هر دیوانه شاد و بی غم است
لیک این دیوانه با غم همدم است
مرحبا ای غم که دمساز منی
روز و شب همراه و همراز منی
گر نبودی تو دگر یارم که بود
در همه احوال مختارم که بود
از جنینی تو شدی با من جلیس
تا کنون بودی به هر حالم انیس
می نخواهم مونسی غیر از تو من
زآنکه افزون دیده ام خیر از تو من
کس نداند که مرا سامان کجاست
در جهانم دل کجا و جان کجاست
داشتم روزی دلی لبریز خون
می ندانم در کجا باشد کنون
آنقدر دانم که روزی گفتمش
در کجایی روز و شب، وآشفتمش
بس پریشان گشت و با من راند خشم
تاخت از خانه برون از باب چشم
در به در گردید و او را این سزاست
حالیا دیگر نمیپرسم کجاست
ور بپرسم کس ندارد زو سراغ
خانه باد است پندارم چراغ
ور ز جانم پرسی احوال ای ندیم
شد فدای خاک پایی در قدیم
ور ز سر پرسی ز دوش انداختم
بر سر سودای عشقی باختم
نه دگر دل دارم و نه جان و سر
جمله شد ز اقلیم هستی در به در
سایر سامان و وضعم را قیاس
گر کنی زین روست ای مجنون شناس
نیستم از مال دنیا حبهای
خانهای، ملکی، کتابی، جبهای
گر که مالی بود هم بر باد رفت
نه همین بر باد، بل از یاد رفت
کی بود بر یاد من جز نام پیر
نیست باقی هیچ جز پیر ای فقیر
چیست دنیا تا تو بندی دل بر آن
سود او هیچ است چه جای زیان
نی کنون از مال دیناری مراست
نه حسابی با کس و کاری مراست
خلق دنیا را نبینم سال و ماه
صدق قولم را خدا باشد گواه
ور معاشم را تو پرسی کز کجاست
ما خدا داریم و او رزّاق ماست
تو چه میدانی که جانت تیره است
دیده ات بر مال دنیا خیره است
غیر حق را من عدم پنداشتم
وین عدم را جای خود بگذاشتم
مر مرا مولا کفیل و کافی است
غیر مولا باطل و اطرافی است
این همه از بهر آن گفتم که نیست
هیچ پروائی ز غیرم، غیر کیست
نیست باکیم ار سخن را جا زنم
دامن این خیمه را بالا زنم
بلکه هم این خیمه را از جا کنم
وین فضای تنگ را صحرا کنم
پرده را بردارم و گویم سخن
فاش سازم یکسر اسرار کهن
تا تو دانی من قلندر پیشهام
نیست هیچ از ماسوا اندیشهام
کیست غیر از حق که من ترسم از او
غیر حق در خانه هستی مجو
لیک زآن ترسم که از تقریر پیر
بگذرم وین نیست خود تقدیر پیر
چون مرا او داشت در کار بیان
خود معیّن کرد مقدار بیان
گفت دستوریت نبود بیش از این
وآنچه گویی کس نگفته پیش از این
پرده را از حرف یکجا برمدار
خلق را بر خود به شور و شر مدار
نیستم راضی اگر ز ین بیشتر
پرده برداری ز راز مستتر
هست یاد آن صحبت دیرینهام
بحر مواج است ورنه سینهام
هرچه خواهی گوهر اندر بحر ماست
بحر حکمت جاری اندر نهر ماست
نهر جانم هست با یم متصل
کم نیاید آب ازاین نهر، ای دو دل
چشمه عشق است نظم مثنوی
هرچه برداری شود آبش قوی
تا که حق با ماست این دریا پر است
تا به روی آب این یم را دُر است
جان سامع گرچه دریا خور بود
هرچه نوشد باز این یم پر بود
حق تو را توفیق بدهد هر دمی
تا نبینی بحر ما را در کمی
حق نبندد بر تو یک دم باب فیض
تا همی نوشی از این یم آب فیض
چون به روی ما گشود این باب را
گو ببندند اهل کوفه آب را
آنکه نوشاند حقش آب حیات
مر ورا حاجت چه با آب فرات
گر لبش از تشنگی خشکیده است
خشکیای کی بحر جانش دیده است
کی شنیدی هرگز از برنا و پیر
کآب را بندند بر طفل صغیر
خاصه آبی را که مهر فاطمه(س) است
ز آب او خاموش نار حاتمه است
فاطمه(س) اصل حیات است ای عیار
عرش دارد بر وجود او قرار
بست کوفی از عناد دائمه
آب را بر روی آل فاطمه
نک بجا بگذار ظلم اهل کین
گو سخن از عدل آن دریای دین
ذوالفقار عدل را کو در نبرد
چون برآورد از بحار سبعه گرد
غیر را بارید از او آتش به فرق
یا که زد بر خرمن اغیار برق
چون دم از حق داشت بر تفسیر لا
ده زبان گردید در تقریر لا
از لمن دم زد به ملک نشأتین
واحد القهار باﷲ الحسین
یعنی اندر دار هستی ای ولی
کو وجودی جز حسین بن علی(ع)
این سخن برهان ندارد پیش عقل
عشق میخندد ولی بر ریش عقل
عقل را کن تیغ برهان در غلاف
در مقام عشق، تو حکمت مباف
تیغ لا برکش به فرق غیر عشق
تا به الاّ برخوری در سرّ عشق
این سخن ها شرح حال عاشق است
گوش عاشق حرف ما را لایق است
گوش عشقی گر تو را نی بر سر است
حرف ما مشنو که حرفی دیگر است
وا بِهِل ما را به حال خویشتن
تا که خود نوشیم قال خویشتن
تو بخواب راحتی در بسترت
حال طوفان خورده نآید باورت
من که فُلکم غرق طوفانِ غم است
هرچه گویم حالت خود را کم است
کشتیام بشکسته، بَحرم منقلب
باد ناهموار و جانم مضطرب
چون شود محسوس بر تو حال من
کی کند در تو اثر اقوال من
پس تو رو، من دانم و گفتار من
نیست بر دوش تو هرگز بار من
گفتگو کم کن که در میدان عشق
میزند شمشیر لا، سلطان عشق
گشته نزدیک آنکه این اشیاء همه
بر عدم گیرند راه از واهمه
گرچه قهرش داد اشیاء را امان
لیک از انذار حق غافل ممان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است درباره عشق و غم، که شاعر در آن به زیبایی و محبت معشوق اشاره میکند و زندگی خود را در سایه این احساسات توصیف میکند. او از غم به عنوان یاری وفادار یاد کرده و میگوید که در غم زندگی را میگذراند. شاعر به نوعی در جستجوی حقیقت و وجود خود است و به این نتیجه میرسد که عشق و عرفان بالاترین ارزشها هستند. او از دنیای مادی گریزان است و تنها به خدا و حقیقت متکی است. در انتها، شاعر بر اهمیت عشق و ارتباط روحانی بین مخلوق و خالق تأکید میکند و هشدار میدهد که غفلت از این ارتباط میتواند به خطر منجر شود.
هوش مصنوعی: هر چه از خمرهی دوست بنوشم، آرزویم این است که ساغر دیگری از ساقیاش بیاورد.
هوش مصنوعی: ای دل، به تو نصیحت میکنم که ویژگیهای پادشاه جوانمرد را بشنوی، چرا که از او چنان خوشی و صفا جاری است که دریا هم نمیتواند با آن مقایسه شود.
هوش مصنوعی: این گفتهها تنها اندکی از دریای وجود من است، در حالی که دریای حقیقی از آب و وصف خداوند پر است.
هوش مصنوعی: هرچند که من از شور و شوق عمومی بیخبرم و نگران نیستم، اما به یک قطره از این دریا اشاره نکردم، حتی اگر تمام این دنیا را بگویم.
هوش مصنوعی: من از این نمیترسم که نادانان به من حمله کنند و دانش را از من بگیرند؛ بلکه از نادانی خودم میترسم.
هوش مصنوعی: اگر قرار باشد پردهها یکباره کنار بروند، من باید از این دنیا آواره شوم.
هوش مصنوعی: من به هیچ چیز اهمیتی نمیدهم، چون خودم از وجود و جهان دور و بیخبرم.
هوش مصنوعی: در این جهان من هیچ جایگاهی ندارم و خودم نمیدانم که از کجا آمدهام و چه کسی هستم.
هوش مصنوعی: چه غم دارد برای دیوانه، حتی اگر ببیند که خانهاش پر از غم است؟
هوش مصنوعی: هرچند که غم میتواند اساس وجودم را از بین ببرد، اما در عین حال، همان غم مایهی پناهگاه و پایداری وجودم نیز هست.
هوش مصنوعی: شاید غم من را درک کن، زیرا سالهاست که در غم زندگی کردهام و به آن عادت کردهام.
هوش مصنوعی: زندگی من به خاطر وجود غمها بسیار سپاسگزار است، زیرا در درازای زمان و در هر سال، پشتیبانی و یاری دارد.
هوش مصنوعی: هر چند که همه دیوانهها شاد و بیخیال هستند، اما این دیوانه همیشه با غم همراه است.
هوش مصنوعی: سلام ای غم، که همیشه با منی، چه در روز و چه در شب، همیشه همراهم و رازدار من هستی.
هوش مصنوعی: اگر تو نبود و یاری دیگری داشتم، در هر شرایطی آزاد و بیقید و شرط نمیتوانستم باشم.
هوش مصنوعی: از روزی که به دنیا آمدی، همواره همراه من بودهای و در هر شرایطی با من بودهای.
هوش مصنوعی: من هیچ دوست دیگری جز تو نمیخواهم، چون از تو بهتر و نیکوتر چیزی را ندیدهام.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیداند که من در کجا قرار دارم. در این دنیا، دل من در کجاست و جان من در کجا.
هوش مصنوعی: روزی دلی پر از غم و اندوه داشتم، حالا نمیدانم آن دل کجا رفته و چه حالتی دارد.
هوش مصنوعی: من آنقدر میدانم که یک روز از او پرسیدم کجا هستی در طول روز و شب، و این سؤال من او را نگران و آشفته کرد.
هوش مصنوعی: او بسیار بیقرار و مضطرب شد و با خشم فراوان از خانه بیرون رفت، بهگونهای که گویی از در چشمهایش خارج شد.
هوش مصنوعی: او به هر جایی سر زده و حالا به این وضعیت رسیده است. دیگر برای من مهم نیست که او کجاست.
هوش مصنوعی: اگر از کسی در مورد او چیزی بپرسم، گویی که در خانهی او باد است و کسی نیست. این تصور به من دست میدهد که همانند یک چراغ روشن، او همیشه در دسترس نیست.
هوش مصنوعی: اگر از من درباره حال و روزم بپرسی، ای دوست، جانم فدای خاک پای تو در گذشته خواهد شد.
هوش مصنوعی: اگر از من بپرسی، من از دوش خود بار سنگینی را برمیدارم و بر سر خود میگذارم تا به خاطر عشق و آرزویی که دارم، با آن روبرو شوم.
هوش مصنوعی: دیگر نه قلبی دارم و نه جان، همه چیز از عالم وجود از دستم رفته و به در و دیوار زدهام.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی وضعیت و حال و روز من را با دقت بسنجی، متوجه میشوی که این وضعیت ناشی از عشق و جنون من است.
هوش مصنوعی: من هیچ چیزی از مال دنیا ندارم؛ نه خانهای، نه ملکی، نه کتابی و نه لباس خاصی.
هوش مصنوعی: اگر اموال و داراییهایی هم بود، باز هم از بین رفت و تنها آن نیست که خراب شد، بلکه به فراموشی سپرده شد.
هوش مصنوعی: هیچکس جز یاد و نام آن سالخورده در ذهن من باقی نمانده است، ای فقیر، به جز او چیزی دیگر در خاطرم نیست.
هوش مصنوعی: دنیا چه چیز مهمی دارد که دل خود را به آن وابسته کنی؟ سودی در آن نیست، پس چه دلیلی برای آسیب زدن به خود وجود دارد؟
هوش مصنوعی: حالا دیگر چیزی از دارایی و ثروت برایم باقی نمانده و هیچ حساب و کتابی با کسی ندارم.
هوش مصنوعی: من دنیای مردم را نمیبینم و در طول سال و ماه، تنها خداوند میتواند بر صداقت حرفهایم شهادت دهد.
هوش مصنوعی: اگر از من بپرسی که زندگیام از کجا تأمین میشود، باید بگویم ما به خدا ایمان داریم و او روزیدهنده ماست.
هوش مصنوعی: تو از چه چیزی خبر داری که روح تو در darkness است و چشمانت فقط به مال و دنیا دوخته شده است؟
هوش مصنوعی: من هیچ چیزی غیر از حقیقت را وجود نداشتم و این عدم را به حال خود رها کردم.
هوش مصنوعی: معنی این بیت به این شکل است که تنها مولای من کافی و پشتیبان من است و هر چیزی غیر از او، اعتبار و اهمیت ندارد.
هوش مصنوعی: من همه اینها را گفتم تا بگویم که هیچ نگرانی از شخص دیگری ندارم. در واقع، غیر از خودم چه کسی وجود دارد؟
هوش مصنوعی: ما نگران نیستیم اگر مجبور شویم در صحبتهایمان تغییراتی ایجاد کنیم، ما فقط دامن این خیمه را بالاتر میزنیم.
هوش مصنوعی: میخواهم این چادر را جابهجا کنم و این فضای محدود را به بیابان وسیع تبدیل کنم.
هوش مصنوعی: میخواهم پرده را کنار بزنم و تمام رازهای قدیمی را به طور آشکار بیان کنم.
هوش مصنوعی: من به تو میگویم که من فردی سرگردان و بیدرجه هستم و هیچ چیز دیگری جز تو در ذهنم نیست.
هوش مصنوعی: هیچ کس جز خدا نیست که از او بترسم، پس در زندگی خود به دنبال کسی غیر از او نباش.
هوش مصنوعی: اما از این میترسم که به آنچه پیر میگوید، به درستی نپردازم و این خود نشاندهندهی تقدیر و سرنوشت او نیست.
هوش مصنوعی: زمانی که او مرا در کار بیان خود قرار داد، حدود و اندازهی بیان خود را مشخص کرد.
هوش مصنوعی: میگوید که دستور یا فرمانی بیشتر از این وجود ندارد و هر چیزی که تو میگویی، تاکنون هیچکس آن را نگفته است.
هوش مصنوعی: پرده را از صحبت برندار و اجازه نده مردم در خود تو دچار هیجان و آشفتگی شوند.
هوش مصنوعی: من راضی نیستم اگر بیشتر از این پرده از راز نهانی برداری.
هوش مصنوعی: یاد آن گفتوگوهای گذشته در دل من همچون دریا موج میزند، در غیر این صورت، قلبم آرام بود.
هوش مصنوعی: هر چیزی که بخواهی، به مانند گوهر و جواهر در دریای ما وجود دارد. در واقع، دانش و حکمت همچون آبی روان در نهر ما جاری است.
هوش مصنوعی: نهر جان من به دریا وصل است و از این نهر هرگز آبی کم نمیشود، ای کسی که دو دل هستی.
هوش مصنوعی: نظم مثنوی همچون چشمهای از عشق است و هرچه از آن برداشته شود، قدرت و شوری آن بیشتر میشود.
هوش مصنوعی: تا زمانی که حقیقت در کنار ما قرار دارد، این دریا به فراخی و عمق پر است و تا وقتی که به روی آب نگاه میکنیم، در هر موج و جنبش آن گوهرهایی وجود دارد.
هوش مصنوعی: افراد هر چقدر هم که از نظر روحی و معنوی غنی و پربار باشند، باز هم در برابر عمیقتری از احساسات و تجربیات زندگی قرار دارند که نمیتوانند بهطور کامل از آن استفاده کنند. در واقع، همیشه فضایی برای یادگیری و کشف بیشتری وجود دارد.
هوش مصنوعی: خداوند هر لحظه تو را توفیق دهد تا نتوانی کمبود ما را در فضای وسیع وجودمان ببینی.
هوش مصنوعی: حق هرگز نمیگذارد که تو یک لحظه هم از دریای فیض و برکتش بینصیب بمانی، تا تو بتوانی از این آب پر برکت بهرهبرداری کنی.
هوش مصنوعی: وقتی این در به روی ما باز شد، بهتر است تا کسانی که آن را باز کردهاند، آب را نیز ببندند.
هوش مصنوعی: کسی که حقش آب حیات را نوشانده، دیگر نیازی به آب فرات ندارد.
هوش مصنوعی: اگر لبانش به خاطر تشنگی خشک شده، نشاندهنده این است که چگونه روحش در عمق وجودش، غم و درد را احساس کرده است.
هوش مصنوعی: هرگز نشنیدهای که کسی آب را بر کودک کوچک ببندد، چه جوان باشد و چه پیر.
هوش مصنوعی: آب خاصی که با مهر و محبت فاطمه (س) همراه است، میتواند آتش و چالشهای بزرگ را خاموش کند.
هوش مصنوعی: فاطمه(س) جوهر اصلی زندگی است و وجود او، سکون و ثباتی برای آسمانها بهحساب میآید.
هوش مصنوعی: به خاطر دشمنی و کینهورزی همیشگی کوفیان، آب را بر روی اهل بیت فاطمه بستند.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به این موضوع اشاره میکند که نباید به ظلم و ستم افراد کینهتوز اهمیت داد و باید در مورد عدالت و اصول دین که همانند دریایی وسیع و عمیق است، صحبت کرد. به عبارتی، اهمیت و توجه باید به مفاهیم و ارزشهای انسانی و دینی باشد، نه به بدیها و ظلمهایی که برخی افراد مرتکب میشوند.
هوش مصنوعی: در نبردها، شمشیر عدالت مانند ذوالفقار از دریاهای هفتگانه برمیخیزد.
هوش مصنوعی: آتش و برقی که از دیگری میبارد، باعث میشود که فرق یا خرمن دیگران آسیب ببیند.
هوش مصنوعی: زمانی که درباره حقیقت صحبت شد، زبان به طرز عجیبی به بیان مفهوم «نه» مشغول شد و در توضیح آن بیکلام ماند.
هوش مصنوعی: در این بیت به مفهوم برتری و بزرگی اشاره شده است. گویا کسی به عظمت و قدرتی اشاره میکند که در دو عالم وجود دارد و این قدرت از طریق شخصیت بزرگ و والای حسین (ع) به دست آمده است. در واقع، این کلمات بر اتحاد و پیوند عمیق معنوی بین خداوند و حسین (ع) تأکید میکند.
هوش مصنوعی: در وجود هر چیزی، ای ولی، تنها حسین بن علی (ع) وجودی دارد.
هوش مصنوعی: این گفته نیاز به دلیل و برهان ندارد، زیرا عشق با عقل به سخره میگیرد، اما هنوز هم عقل در برابر آن ناچار است که صبر کند و تحمل کند.
هوش مصنوعی: عقل را در دل خود پنهان کن و در عشق، از حکمت فاصله بگیر.
هوش مصنوعی: شمشیر را برکش و بر سر دیگران غیر از عشق فرود بیاور، تا وقتی به حقیقت عشق دستیابی.
هوش مصنوعی: این صحبتها توصیف حال و وضعیت یک عاشق است و تنها شنوندهای که میتواند به آن گوش دهد، یک عاشق واقعی است.
هوش مصنوعی: اگر گوش تو از عشق پر شده، به حرف ما گوش نکن که سخن دیگری برای گفتن داریم.
هوش مصنوعی: بگذار خود را آنگونه که هستیم بشناسیم، تا بتوانیم از حقیقت وجودیمان بهرهمند شویم و به صحبتهای خودمان گوش دهیم.
هوش مصنوعی: بخواب و آرامش داشته باش، حتی اگر دنیا در حال نابودی باشد، نگران نباش.
هوش مصنوعی: من در دریای غم غرق شدهام و هرچه بگویم، وضعیت من فراتر از آن است که تو درک کنی.
هوش مصنوعی: کشتیام شکسته است و دریا به هم ریخته است، روح من نیز در اضطراب و آشفتگی به سر میبرد.
هوش مصنوعی: وقتی حال من برای تو ملموس شود، گفتههایم چه تأثیری در تو خواهد داشت؟
هوش مصنوعی: من تو را خوب میشناسم و سخنان من هیچ بار اضافی بر دوش تو نخواهد بود.
هوش مصنوعی: در زمینه عشق، کمتر صحبت کن، زیرا در این میدان، عشق به شدت و شدت عمل میکند و حاکم بر آن با قدرت و شجاعت عمل میکند.
هوش مصنوعی: به زودی نزدیک میشود زمانی که همه چیزهای مادی به عدم و نیستی تبدیل شوند و این اتفاق از ترس و خیال ناشی میشود.
هوش مصنوعی: اگرچه خشم او موانع را از سر راه برداشته، ولی از هشدار الهی غافل نباش.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.