تا خیال روی خوبش دیده ام در آینه
روز و شب دارم ز عشقش در برابر آینه
روی او آئینهٔ گیتی نمای جان ماست
جان ما آئینه ای جانانه بنگر آینه
صورتی در آینه بنموده تمثالش عیان
شد ز عکس نور آن معنی مصور آینه
گر بود آئینه روشن روی بنماید تو را
ور نه رویش کی نماید در مکدر آینه
عشق او شمعست و جانم آینه وین رمز ما
عشقبازان را بود روشن منور آینه
من دلی دارم چو آئینه منیر و با صفا
آفتاب مهر رویش تافته بر آینه
برنداری آینه از پیش رویت یک زمان
همچو سید گر ببینی روی خود در آینه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای ز عکس روی تو چون مه منور آینه
آن چنان رو را نشاید جز مه و خور آینه
ای ز تاب حسن تو آیینه صورت آفتاب
وز فروغ روی تو خورشید پیکر آینه
من همی گویم چو رویت در دو عالم روی نیست
[...]
می کشد عکس ترا پر تنگ در بر آینه
بی حیا بی آبرو بی شرم کافر آینه
همچو برگ گل هوا گیرد ز پشت دست عکس
چهره گردد با صفای عارضش گر آینه
گوییا خورشید سر بر کرده است از جیب صبح
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.