چو شیرینتر نمود ای جان مها شور و بلای تو
بهشتم جان شیرین را که میسوزد برای تو
روان از تو خجل باشد دلم را پا به گل باشد
مرا چه جای دل باشد چو دل گشتهست جای تو
تو خورشیدی و دل در چه بتاب از چه به دل گه گه
که میکاهد چو ماه ای مه به عشق جان فزای تو
ز خود مسم به تو زرم به خود سنگم به تو درم
کمر بستم به عشق اندر به اومید قبای تو
گرفتم عشق را در بر کله بنهادهام از سر
منم محتاج و میگویم ز بیخویشی دعای تو
دلا از حد خود مگذر برون کن باد را از سر
به خاک کوی او بنگر ببین صد خونبهای تو
اگر ریزم وگر رویم چه محتاج تو مه رویم
چو برگ کاه میپرم به عشق کهربای تو
ایا تبریز خوش جایم ز شمس الدین به هیهایم
زنم لبیک و میآیم بدان کعبه لقای تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و دلدادگی عمیق است. شاعر به زندگی و احوالات خود اشاره میکند و زیبایی محبوبش را ستایش میکند. او میگوید که عشقش به محبوب برایش چون بهشتی است که جانش را میسوزاند. دلش متعلق به عاشق است و در آتش عشقش میسوزد. شاعر از خود میگوید که از عشق محبوبش بیخود شده و به او نیازمند است. در نهایت، او اعلام میکند که با تمام وجود به سمت محبوبش میآید و به دیدار او میشتابد.
هوش مصنوعی: عزیزم، وقتی که تو در زندگیام خوشی و زیبایی به وجود میآوری، تمام درد و رنجها برایم قابل تحملتر میشود. جان شیرینم که برای تو میسوزد، گویی در بهشت قرار دارد.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر تو شرمنده و خجالتزده است و جایگاهاش در گِل است. من چه نیازی به دل دارم زمانی که دلِ من خود را به تو سپرده است و جایگاهش تویی؟
هوش مصنوعی: تو همچون خورشیدی و دل من از تو میتابد، اما نمیدانم چرا گهگاهی که به دل من مینگری، مانند ماه که نورش کمسو میشود، احساس میکنم عشق تو دارد جانم را کمزور میکند.
هوش مصنوعی: من در اسارت خودم هستم و در عین حال به تو هم احساس نیاز میکنم. به خودم سخت میگیرم ولی برای عشق تو، خود را آماده کردهام و امید دارم که تو را در آغوش بگیرم.
هوش مصنوعی: عشق را در آغوش گرفتهام و بر سر خود نهادهام. من که به شدت به آن نیازمندم، از روی بیخودی دعا و درخواست تو را میکنم.
هوش مصنوعی: ای دل، از حد و مرز خود تجاوز نکن. باد را از سرت خارج کن و به خاک کوی او نگاه کن. ببین که چه مقدار خونبهای تو در آنجا نهفته است.
هوش مصنوعی: اگر کوچک باشم یا بزرگ، چه اهمیتی دارد؟ من به تو، ای زیبای ماهرنگ، نیاز دارم. همانطور که برگهای کاه به عشق کهربا میپرند، من نیز به عشق تو پرواز میکنم.
هوش مصنوعی: آیا تبریز برای من جای دلپذیری نیست؟ از شمسالدین، با نگاهی پرشور، به فریاد میزنم و میآیم به سوی آن کعبهای که دیدار تو در آن است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
دلم آشفته شد، جانا، به بالای بلای تو
بکن رحمی به جان من که گشتم مبتلای تو
اگر رای تو این باشد که من دانم جفا بینم
جفای جمله عالم را کشم، جانا، برای تو
میان بگشای، ورنه پیرهن صد چاک خواهم زد
[...]
زهی چشمی که می بینیم دایم این لقای تو
منور کرد چشم ما همیشه آن ضیای تو
بیا ای جان و خوشدل باش اگر کشته شوی در عشق
که صد جانت دهد جانان ز بهر خونبهای تو
هوای تست در جانم که می دارد مرا زنده
[...]
دمی کز تن جدا سازد سرم تیغ جفای تو
تن زارم روان در سجده افتد پیش پای تو
بیا، تا نقد جان را برفشانم در هوای تو
بنه پا بر سرم، تا سر نهم بر خاک پای تو
معاذالله! مرا در دادن جان نیست تقصیری
نه یک جان بلکه گر صد جان بود، سازم فدای تو
مرا تا مبتلا کردی، اسیر صد بلا کردی
[...]
مسازم نا امید از خود، چو گشتم مبتلای تو
که محروم از تمام خوبرویانم برای تو
در آن صحرا که گیرد هر شهیدی دامن قاتل
بود دست کسی و دامن شرم و حیای تو
شدی بهر فریبم سر گران با عز و خوشحالم
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.