گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

به نور طلعت او گشته چشم ما روشن

نموده در نظر نور کبریا روشن

نگاه کردم و دیدم به نور او او را

به نور او بنگر تا شود تو را روشن

فروغ نور جمالش که شمع انجمن است

چراغ مجلس ما کرده حالیا روشن

اگر نه نور جمالش به ما نماید رو

جمال شه که نماید به هر گدا روشن

ندیده دیدهٔ بیگانه زان که تاریک است

ولی ببین که شده چشم آشنا روشن

گرفته جام می و مست آمده در بزم

به ما نموده در آن جام می لقا روشن

همیشه در نظرم نور نعمت الله است

نگر به دیدهٔ ما نور چشم ما روشن

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

مکن تعجب اگر شد چراغ ما روشن

چراغ زنده دلان را کند خدا روشن

ملایمت ز طمع پیشگان به آن ماند

که شمع موم به منزل کند گدا روشن

همیشه بخت سیه روز در میانم داشت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه