غزل شمارهٔ ۱۲۰۸
نو فروشان کهنه پوشانیم
کهنه پوشان نوفروشانیم
مبتلای بلای خماریم
دردمندیم و درد نوشانیم
خویش بیچارگان بی خویشیم
یار خسته دلان خویشانیم
ایمنیم از وصال و از هجران
فارغ از جمع و از پریشانیم
گر گدائی درآید از درما
همچو شاهش به تخت بنشانیم
خلعت عشق اوست در بر ما
هرکه خواهیم ما بپوشانیم
نعمت الله آتشی افروخت
دیگ سودای عشق جوشانیم
با دو بار کلیک بر روی هر واژه میتوانید معنای آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
شمارهگذاری ابیات | وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون) | شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
برای معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است اینجا کلیک کنید.
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. برای نوشتن حاشیه اینجا کلیک کنید.