گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

زنده به حیات عشق اوئیم

پیوسته به عشق او نکوئیم

ما ساده دلیم و آینه هم

با او یک رو و رو بروئیم

گوئیم هر آنچه او بگوید

بی گفتهٔ او سخن نگوئیم

بحریم و حباب و موج و جوئیم

در آب نشسته آب جوئیم

ای عشق بیا که جان مائی

وی عقل برو که ما ولوئیم

نقشی که خیال غیر بندد

از چشمهٔ چشم خود بشوئیم

با سید خویشتن حریفیم

در خدمت بندگی اوئیم

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عراقی

تا کی همه مدح خویش گوییم؟

تا چند مراد خویش جوییم؟

بر خیره قصیده چند خوانیم؟

بیهوده فسانه چند گوییم؟

ای دیده بیا، که خون بگرییم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
نسیمی

آزار دل کسی نجوییم

چیزی که نباشد آن نگوییم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه