گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

در خرابات مغان مست و خراب افتاده‌ایم

توبه بشکستیم و دیگر در شراب افتاده‌ایم

عاشقان را همدم جامیم و با ساقی حریف

فارغیم و در دهان شیخ و شاب افتاده‌ایم

دیدهٔ ما تا خیال روی او در خواب دید

گوشه‌ای بگزیده‌ایم و خوش به خواب افتاده‌ایم

گر نه فصل هجر می‌خوانیم این گفتار چیست

ور نه بحث وصل داریم از چه باب افتاده‌ایم

ما ز پا افتاده‌ایم افتادگان را دست گیر

کز هوای جام می در اضطراب افتاده‌ایم

تا ز سودای سر زلفش پریشان گشته‌ایم

مو به مو چون زلف او در پیچ و تاب افتاده‌ایم

نعمت الله در کنار و ساغر می در میان

بر در میخانه مست و بی حجاب افتاده‌ایم