من ترک می و صحبت رندان نتوانم
یک لحظه جدائی ز حریفان نتوانم
بی ساغر و بی شاهد و بی می نتوان بود
بی دلبر و بی مجلس جانان نتوانم
هرگز ندهم جام می ازدست زمانی
جان است رها کردن آسان نتوانم
گوئی که بکن توبه ازین باده پرستی
زنهار مگو خواجه که من آن نتوانم
سریست مرا در سر و با کس نتوان گفت
دردیست مرا در دل و درمان نتوانم
در کوی خرابات مغان مست و خرابم
بودن نفسی بی می و مستان نتوانم
در دیدهٔ من نقش خیال رخ سید
نوریست که پیدا شده پنهان نتوانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من ترک می و صحبت رندان نتوانم
از جان گذرم وز سر جانان نتوانم
گوئی که برو توبه کن از باده پرستی
زنهار مگو خواجه که من آن نتوانم
بی زاهد و بی صومعه عمری بتوان بود
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.