درد دل آمد که درمانت منم
سوز جان آمد که جانانت منم
چشم مست آمد که دینت می برم
کفر زلف آمد که ایمانت منم
شد پریشان زلف او بر روی او
گفت مجموع پریشانت منم
پادشاهی با گدای خویش گفت
نقد گنج کنج ویرانت منم
مطرب عشاق می گوید به ساز
بلبل مست گلستانت منم
ساقی سرمست جام می به دست
آمده یعنی که مهمانت منم
گفتمش سید غلام عشق تو است
گفت هستی بنده ، سلطانت منم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و ارتباط عمیق خود با معشوق سخن میگوید. او با بیان احساساتش، خود را درمان دردهای معشوق میداند و شوق و سوز جان را به تصویر میکشد. معشوق را به عنوان منبع اعتماد و ایمان معرفی میکند و زلفهای او را نشانهای از پریشانی خود دانسته و بیان میکند که او خود را پادشاهی میبیند که با گدای خویش سخن میگوید. در نهایت، شاعر به عشق و بندگیاش نسبت به معشوق اشاره میکند و میگوید که در واقع، او بنده عشق است.
هوش مصنوعی: درد و غم را به من بگو که من به دنبال درمان تو هستم، آتش درونم شعلهور شده و من خود جان تو هستم.
هوش مصنوعی: چشم افسونگر تو مرا از دین و ایمان بینیاز میکند و زلفهای تو به جای ایمان، مرا به سمت کفر سوق میدهد.
هوش مصنوعی: زلفهای پریشان او بر چهرهاش نمایان شده و میگوید: من همان کسی هستم که مجموع پریشانیهای تو را در دلم دارم.
هوش مصنوعی: یک پادشاه به گدای خود گفت: من همان گنجی هستم که در ویرانهها پنهان شده است.
هوش مصنوعی: خواننده عاشقانه میگوید: من همان بلبل سرمست هستم که در باغ تو مینوازم.
هوش مصنوعی: ساقی خوشحال و سرخوش، با جام می در دست به من نزدیک شده و به من میگوید که من مهمان تو هستم.
هوش مصنوعی: به او گفتم که من بنده عشق تو هستم. او پاسخ داد که من صاحب و سلطنت دارم و تو فقط بنده من هستی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.