مطرب خوش نوای رندانم
ساقی بزم باده نوشانم
سخن عاشقان اگر خواهی
بشنو از من که خوش همی خوانم
جام بر دست و مست و لایعقل
گرد رندان مدام گردانم
بزم عشق است مجلس دائم
روز و شب عاشق حریفانم
ساغر دُرد درد می نوشم
به از این خود دوا نمی دانم
صورتم موج و معنیم بحر است
ظاهراً این و باطناً آنم
می کشم خوان پادشاهانه
نعمت الله رسید مهمانم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی لذتهای عشق و میگساری صحبت میکند. شاعر خود را به عنوان یک مطرب و خوشنوای رندان معرفی میکند که در مجالس بزم و عشق نغمه میخواند. او دست به جام باده زده و خود را در این حال مست و بیخود توصیف میکند. شاعر به دیگران میگوید که برای درک سخنان عاشقان باید این لذتها را احساس کنند. بزم عشق برای او همیشگی است و او در این زندگی غرق در عشق و شادی است. در نهایت، او تأکید میکند که تنها نوشیدن دردهای عشق برایش بهتر از هر دارویی است و درونش پر از معنا و عاطفه است.
هوش مصنوعی: من نوازنده خوش صدایی هستم که در کنار دوستان شاد و نوشندهی شراب به سر میبرم.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از عشق و احساسات عاشقانه بشنوی، من میتوانم با شوق و علاقه آن را برایت بگویم.
هوش مصنوعی: من همیشه در حال نوشیدن شراب و غرق در مستی هستم و در کنار رندان بیخیال زندگی میکنم.
هوش مصنوعی: مجلس عشق همیشه برقرار است و من در این محفل عاشقانه روز و شب با دوستانم هستم.
هوش مصنوعی: من از ساغر شراب مینوشم و میدانم که این دردها بهتر از هر دارویی هستند که میشناسم.
هوش مصنوعی: صورت من مانند موج است و ظاهر من نمایانگر آن است، ولی در باطن، معنای من مانند دریا عمیق و وسیع است.
هوش مصنوعی: من با کمال احترام و گرامیداشت نعمتهای الهی، مانند مهمانی که به سفرهی پادشاهی دعوت شده، به زندگی و برکات آن میپردازم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آرزومند روی جانانم
برود زار زو همی جانم
آرزو را و درد دوری را
بجز از صبر چیست درمانم
همه چیزی همی توانم کرد
[...]
من که مسعود سعد سلمانم
در کف جود تو گروگانم
میزبانیست تازه روی سخات
من بر او عزیز مهمانم
به همه وقت بار شکر تو را
[...]
به صفت گر چه نقش بی جانم
به نگاری و عاشقی مانم
گه چو عشاق جفت صد ماتم
گه چو معشوق جفت صد جانم
به دور نگم چو روی و موی نگار
[...]
ره فراکار خود نمیدانم
غم من نیستت به غم زانم
عاشقم بر تو و همی دانی
فارغی از من و همی دانم
نکنی جز جفا که نشکیبی
[...]
منم آنکس که عقل را جانم
منم آنکس که روح را مانم
دعوی فضل را چو معنایم
معنی عقل را چو برهانم
گلشن روح را چو صد برگم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.