گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

مطرب خوش نوای رندانم

ساقی بزم باده نوشانم

سخن عاشقان اگر خواهی

بشنو از من که خوش همی خوانم

جام بر دست و مست و لایعقل

گرد رندان مدام گردانم

بزم عشق است مجلس دائم

روز و شب عاشق حریفانم

ساغر دُرد درد می نوشم

به از این خود دوا نمی دانم

صورتم موج و معنیم بحر است

ظاهراً این و باطناً آنم

می کشم خوان پادشاهانه

نعمت الله رسید مهمانم

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
قطران تبریزی

آرزومند روی جانانم

برود زار زو همی جانم

آرزو را و درد دوری را

بجز از صبر چیست درمانم

همه چیزی همی توانم کرد

[...]

مسعود سعد سلمان

من که مسعود سعد سلمانم

در کف جود تو گروگانم

میزبانیست تازه روی سخات

من بر او عزیز مهمانم

به همه وقت بار شکر تو را

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
سنایی

به صفت گر چه نقش بی جانم

به نگاری و عاشقی مانم

گه چو عشاق جفت صد ماتم

گه چو معشوق جفت صد جانم

به دور نگم چو روی و موی نگار

[...]

مشاهدهٔ ۱۷ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
انوری

ره فراکار خود نمی‌دانم

غم من نیستت به غم زانم

عاشقم بر تو و همی دانی

فارغی از من و همی دانم

نکنی جز جفا که نشکیبی

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

منم آنکس که عقل را جانم

منم آنکس که روح را مانم

دعوی فضل را چو معنایم

معنی عقل را چو برهانم

گلشن روح را چو صد برگم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه