ما سلطنت فقر به عالم نفروشیم
یک جام شرابی به دو صد جم نفروشیم
در کوی خرابات مغان همدم جامیم
هرگز به بهشت ابد این دم نفروشیم
گوئی که به جز جنت شادی به غم عشق
شادی تو نگه دار که ما غم نفروشیم
دردیست دلم را که به درمان نتوان داد
زخمی است درین سینه به مرهم نفروشیم
بسیار فروشیم می ذوق و لیکن
یک جرعه به جانیست جوی کم نفروشیم
گفتیم فروشیم یکی جرعه به جانی
سودا مکن ای خواجه که آنهم نفروشیم
یک لحظه حضوری و دمی صحبت سید
گر زانکه دهد دست به عالم نفروشیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره ارزشهای معنوی و احساسات عمیق انسانی است. شاعر میگوید که نمیتواند عشق، شادی و تجربیات روحی خود را به قیمت مادی بفروشد. او تأکید میکند که خالی از درد و غم نیست و دردهای درونیاش برایش بیش از همه چیز ارزشمندتر است. شاعر به جایگاه رفیع احساسات و تجربیات معنوی اشاره میکند و از این که نمیتواند آنها را با دنیا معامله کند، سخن میگوید. در نهایت، او نشان میدهد که حتی یک لحظه حضور شخصی خاص نیز برای او از تمام ثروتهای مادی دنیا با ارزشتر است و این لحظه را به هیچ قیمتی نمیفروشد.
هوش مصنوعی: ما هرگز فقر و تنگدستی را به دنیا نمیفروشیم، حتی اگر بهای آن یک جام شراب باشد که ارزشش دو برابر همه جواهرات است.
هوش مصنوعی: در محلهی خراباتیها ما همراه با مینوشیم و هرگز این لحظه را برای بهشت ابدی عوض نخواهیم کرد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که شادی حاصل از عشق تنها چیزی است که ارزش نگهداری دارد و هیچ چیز دیگری نمیتواند جایگزین آن شود. بنابراین، بهتر است که غم و اندوه را کنار بگذاریم، زیرا ما نمیخواهیم با غم و ناراحتی زندگی کنیم.
هوش مصنوعی: دل من دردی دارد که هیچ درمانی برای آن نیست. زخم عمیقی در سینهام وجود دارد که نمیتوانم با مرهمی برطرفش کنم.
هوش مصنوعی: ما خیلی میفروشیم شراب با لذت، اما یک جرعه از آن را به کسی نمیدهیم، حتی اگر کمی باشد.
هوش مصنوعی: ما گفتیم یک جرعه از عشق را بفروشیم، اما ای آقا، نه تنها این را نمیفروشیم، بلکه هیچ چیز دیگری از آن را هم نمیتوانیم بفروشیم.
هوش مصنوعی: اگر لحظهای در کنار سید باشیم و با او صحبت کنیم، حتی اگر دنیای مادی را به ما بدهند، حاضر نیستیم آن را بفروشیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما فرق به تردستی حاتم نفروشیم
این گوهر سیراب به شبنم نفروشیم
مشکل بود از حسن گلوسوز گذشتن
ما تشنگی خویش به زمزم نفروشیم
قانع نتوان شد به صباحت ز ملاحت
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.