گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

جام گیتی نماست در نظرم

همه عالم به نور او نگرم

ساغر می مدام می نوشم

شادی عاشقان و غم نخورم

هر کجا رند سرخوشی بینی

قدمش بوسه ده بجو خبرم

جام می می نمایدم روشن

روی ساقی مدام در نظرم

یافتم ملک و صورت معنی

لاجرم پادشاه بحر و برم

دو جهان می کنم فدای یکی

چه کنم این رسیده از پدرم

بندهٔ سید خراباتم

پیش سلطان عشق معتبرم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مسعود سعد سلمان

تیر و تیغست بر دل و جگرم

غم و تیمار دختر و پسرم

هم بدینسان گدازدم شب و روز

غم و تیمار مادر و پدرم

جگرم پاره است و دل خسته

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
انوری

عمر بی‌تو به سر چگونه برم

که همی بی‌تو روز و شب شمرم

خونها از دو دیده پالودم

رخنه رخنه شد از غمت جگرم

تو ز شادی و خرمی برخور

[...]

نصرالله منشی

آب صافی شده ست خون دلم

خون تیره شدست آب سرم

بودم آهن کنون ازو زنگم

بودم آتش کنون ازو شررم

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از نصرالله منشی
خاقانی

ز آفت روزگار بر خطرم

هرچه روز است تیره روزترم

همچو خرچنگ طالع خویشم

که همه راه باز پس سپرم

دور گردون گسست بیخ و بنم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه